گزارش دیدار با سه مستند ساز نسل نو
ده فرمان شیوه خودنگاریا مانیفست مستند نو
اشاره
سیر و روند مستند در ایران همواره با کشف وشهود های بزرگی همراه بوده است. سبکها،جریانات و رویکرد مستند سازان نسل اول و دوم و رشد و تکامل این سبکها با به وجود آمدن جریان طلایی مستند در ایران (اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه) و جریان توانای پس از آن، مستند ایران را برای باز خوانی هر بار به انگاره های نو سوق می دهد. رهیافت به نوگرایی، نه با حجم انبوه مبتنی بر سه دوره کلاسیک شدن مستند در ایران، بلکه همواره علیه کانالیزیسم حرکت کرده است. رادیکال شدن،رسوخ تفکرات وتئوریهای واحد، تفکرات مدرسه ای و محدود کردن همه چیز به نظریه پردازی به سبک و سیاق خشک و غیر منعطف خصوصا از سوی جریان های حصار بندی شده آکادمیک، نه اینکه نالازم، بلکه باید طبق فرایندی غیر تحمیلی صورت پذیرد. هر گونه توقف و ارجاع صرف به گذشته در قالب اهداء جایزه،انتخاب ها، نظارت صرف بر آنها یا دیکته سیستماتیک،لطمه جبران ناپذیری به حدود فکر نو،ایده و اجرای خلاقه و به طور کلی رویکرد آوانگارد خواهد زد. جریان غالب و تئوری پرداز آکادمیک در سینمای مستند بر اساس آموزه های کلاسیکش همواره به نظام مند کردن سینمای مستند بر اساس داشته ها وآموخته هایش مبادرت کرده اما از سوی دیگر هنرمند مستندساز نو، دائم و با بازیگوشی، پرسشگری و خلاقیت راهش را با شکستن قاعده ها،نظام ها ورویکرد های کلاسه شده می جوید. مستند نو در پی کشف و شهود وآموخته های مدرن،دست به متلاشی کردن سیستم پیش از خود می زند یا حداقل آنگونه به دنیای اطرافش نمی نگرد و روحیه انقلابی گریش را در نگاه به دنیای اطرافش تحمیل می کند و این آغاز مبارزه و جدال قدیم و جدید است. شروع دیالکتیکی برای ساختن نظامی نو و قدم گذاشتن در جریانی نه آنچنان که ترسیم شده، بلکه به عکس،آنچنان که برآمده از"زمانیت" هنرمند وسوژه است، شکل می گیرد و ساخته می شود. اینگونه است که نشانه های تازه ای روی پرده می رود و فکر تازه ای نضج گرفته و قوام می یابد.
سینمای مستند ایران کمتر دوره ای از نسل مستندسازان سینمایش را اینچنین که نسل کنونی سینمای مستند ایران علیه قراردادهای گذشته ایستاده است، به خود دیده است. نسلی عاری از محافظه کاری و شیفته افشاگری، تابوشکنی و ضدیت با سیستم. نسلی که حالا به یک روش خود را می نمایاند: خودنگار
1ـ شک و پرسشگری
مساله امروز برای نسل نو «مشاهده» است. مشاهده گذشته که منجر به پرسشهای مستند ساز می شود و سوال که از این نقطه آغاز می شود. در واقع مستند ساز نقطه عزیمتش را «پرسش» و نقطه پایان آن را «روشنگری» می داند و شاید این به زعم مستند ساز نسل حاضر با نوعی تعهد اجتماعی هم همراه باشد: "ما بیش از آنکه به شرایط معاصر و اجتماعی تعهد داشته باشیم بیشتر پرسشگریم.نسل ما نسل "پرسشگری" است.بیشتر دنبال طرح سوال است.بیشتر به دنبال به وجود آوردن جرقه برای روشن شدن یک چیزهایی است.نسلی که روشنگر چیزهای زیادی است و شاید این نوعی تعهد هم درونش باشد."(هادی آفریده)
اما بسترهای این پرسشگری بر اساس کدام مبنا شکل می گیرد،چه رویکرد و ما به ازایی چنین خاستگاهی را پدید می آورد و به عنوان نقطه عزیمت رسیدن به پرسش کارکرد می یابد: "ما و نسل ما یک گزارش بی طرف می دهد.ما تصمیم گیرنده نیستیم.تحمیلگر هم نیستیم.نگاه و ایدئولوژی خودمان را به سوژه تحمیل نمی کنیم.نسل من نمی خواهد یک چیزهایی را نشان بدهد و از یک چیزهای دیگری چشم پوشی کند، یا آنرا نشان ندهد تا به هدفی خاص برسد. یک ناظر بی طرف.در واقع به سنت مشاهده گر با تمام خصوصیات بی طرفی و بدون قضاوتش. به نظر من پرسشگری قدم بعدی است.وقتی شما همه چیز جامعه و واقعیتش را می بینید شما تصمیم نمی گیرید و شما حکم نمی کنید،یک بستری را باز می گذارید برای اینکه تحلیل پیش بیاید.اینکه اگر این جنبه خوب است چرا؟ و اگر بد است،چرا؟ این پرسش در جامعه ایجاد می شود."(سحر سلحشور)
اما هنوز هم شک از میان نرفته چرا که شک مقدمه پرسش های بی پایان است و نسل نو مستندساز با چنین مشخصه ای به رشد جامعه اش می اندیشد:
"طبقه ای پس از جنگ بوجود آمده که طبقه متوسط جامعه شهرنشین است. در این طبقه بچه هایی که آمده اند مستندساز شده اند و یا فیلم می سازند یک اصل اساسی دارند، اینکه شک می کنند و سوال می پرسند."(مهدی باقری)
پس مستند ساز نو جنبه ها و زمینه های رشدش را فراموش نمی کند. دنیای نو به تصویر کشیدن دنیایی است که در آن پرسش ها بی پاسخ نخواهند ماند: "این نسل پرسشگر است چون در دوره ای که کودک بوده،رشد می کرده،ابتدایی،راهنمایی،دبیرستان،دانشگاه و...سیستم آموزشی ما هیچوقت پاسخ درست را به او نداده است."(هادی آفریده)
2ـ اول شخص و واقعیت
"وضعیت".چرا با واژه وضعیت به فرایند نسل نو بنگریم.شاید به این دلیل که جریانی که برای باز خوانی آن به انگاره هایی نه با تفکرات کلان نگر ونه مبتنی بر اله مان های صرفا یقینی، قطعی و خارج از ذهن، بلکه فرایندی برابر نهاد، مبتنی بر جامعیت اما واگرا و فرایندی تابع شرایط درون متنی اما متاثر از مولفه های برون متنی بود که نقش مولف در آن را نمی توانستیم نادیده بگیریم. با این حال، نسل نو مستند ساز ایران در وضعیتی مشابه و دنیایی مبتنی بر آموزه های هم ارز که در عین اینکه رگه های سنت درآن وجود دارد اما به واسازی سنت مبادرت می ورزد، قرار دارد: «نکته مهم این نسل این است که واقعیت برای آنها آن چیزی نیست که به چشم دیده می شود بلکه این نسل از درون خودش شروع می کند، یعنی می آیند و ویژگی های خودشان را وارد فیلم هایشان می کنند. نسل قبل از ما می گوید واقعیت یک چیز بیرونی است و معمولا"می رفتند به سراغ سوژه هایی که باعث می شد مستند ساز نسل قبل فقط ناظر آنها باشند.اینکه یک سری اتفاقاتی می افتد ونسل قبل آنها را ضبط می کرد یا سراغ سوژه هایی می رفتند که این سوژه ها خارج از فضای زندگی خودشان بود.برای نسل ما موضوعیتی ندارد.برای نسل ما دلایلی وجود دارد که اینگونه نبینیم.یکی از علتهایش محدودیتها در دوره های مختلف حیات ما بوده. به خاطر اینکه نمی توانستند سراغ سوژه های دیگر بروند پس اینطور بار نیامده بودند یا به این شکل بزرگ نشده بودند.اما نسل ما واقعیت را در درون خودش جستجو می کند.می گوییم آنچه سراغش می رویم چه بستری دارد وآن بستر چه ارتباطی با فضای ذهنی ما دارد.یعنی اینطور نیست که ما سراغ سوژه هایی برویم که شناخت نداشته باشیم یا باید خیلی تحقیق کنیم تا به آن نزدیک شویم.یعنی از یک بستری که صرفا"سفارشی سازی است به جایی رسیدیم که می گوییم من یک دغدغه دارم وشما چه خوشتان بیاید و چه نیاید،چه با واقعیتی که در ذهن شما به عنوان تماشاگر نزدیک باشد یا نباشد این هست،وجود دارد و من به آن اعتقاد دارم. یکی از ویژگی های اساسی نسل من این است که راوی فیلم هایشان در تقریبا"نود درصد مواقع اول شخص است وخودشان اند.یعنی خودشان درگیر آن ماجرا هستند.اگر در مورد شاعری فیلم می سازند درگیر آن شاعراند.درگیر حضور آن شاعر در زمان حال اند».(مهدی باقری)
3ـ تابوهای دنیای شبه مدرن
نسل مستند جستجو را رویکرد خود ساخته تا حیران و با چراغ علم به سراغ تابوها برود.مستندساز نو با خود ویژگی مثال زدنی مشاهده گر آنچه روی می دهد است.اما نه مشاهده گری بی اراده و بی نظر.جدال سنت و مدرن بستر مناسبی برای مستند ساز نسل نو است تا بیش از هر زمان و با شناخت از خاستگاههای وضعیت کنونی قالب های شکل دهنده را با ثبت تصاویرش معرفی و به واکاوی آن بپردازد:
"در سینمای مستند نسل های گذشته بازیگوشی هایی دیده می شود از جمله جام حسنلو،اون شب که بارون اومد و... اما نسل ما در خیلی چیزهای دیگر بازیگوش است.بازی کردن با مفاهیم است،بازی کردن با تابوها است.این نسل خیلی جرات می کند تا با تابوها بازی کند.دلیلش هم واضح است ما نسبت به خیلی از چیزها منع شدیم و حالا نسل مستند ساز جدید با ابزار در اختیارش می خواهد این منعیت را بشکند و آنرا کشف کند.نمی خواهد چیزی را ساقط کند، بلکه به قصد «کشف»، دوربین را برمی دارد. ما در حال حاضر فیلم های مستند زیرزمینی زیادی داریم.اینها نتیجه منع شدن ها بوده است.می گویند موسیقی"رپ ایران"یک جنس از موسیقی زیر زمینی ما است.یکی از گونه های موسیقی زیرزمینی ماست.اگر مستند ساز می رود در مورد موسیقی زیرزمینی می سازد، دلیلش واقعا"این نیست که رپ را دوست دارد یا ندارد، بلکه بیشتر می خواهد برود و آن تابو را کشف کند، برود وببیند درآن زیرزمین چه می گذرد."(هادی آفریده)
نزدیکی مستند ساز و نسل نو سینمای مستند به نادیده ها نه صرفا" نشان از پرسجو بودن او که برگرفته از جنبه های بوم شناسانه وجامعه شناسانه است و ناخودآگاه مستند ساز با این زمینه ها آگاهی را اصل محوری خود برای شناخت تابوها می داند: "اینکه ما در چه بستر تاریخی بزرگ شده ایم اهمیت دارد، «تاریخی» چون بخصوص نسل ما در دورانی بزرگ شده که می گویند انقلاب در آن قبل و بعد دارد.ما در این بستر در مدارسی تحصیل کرده ایم و بعد به دانشگاهی رفته ایم که بر اساس یک سری الگوهای ایدئولوژیک بار آمده ایم،بزرگ شده ایم و بر خلاف آنچه به ما آموزش داده شده حتی در دانشگاهها نسل ما هیچ چیزی راقبول نمی کند، یعنی کنجکاو است و می پرسد حتی از آنچه که جامعه نامش را تابو می گذارد."(مهدی باقری)
4ـ سینمای گذشته
این موضوع اهمیت دارد که سینمای نسل جدید و نوپردازان عرصه مستند امروز ایران به گذشته چگونه نگاه می کند: آیا نگاه نسل حاضر باید بی چون و چرا هم افق با نسل قبل باشد؟ راه را چه کسی تعیین می کند؟ تامل در پلان پلان مستند های نو که از اندیشه نسل امروز مستندساز ایران تراوش می کند این است که اینها با تمام وجود به گذشته می نگرند و با وجود افقهای نو و نگاه به جلو، دغدغه دیروز رهایشان نکرده. با همان آدابی که پرورش یافته و"منیت" پیدا کرده است:
"این نسل نسلی است که در عین کنجکاوی و تلاش برای شناخت سینمای نسل و دوره قبل از خودش،خیلی دوست دارد آن سینما را شناسایی کند و از دهه سی گرفته تا شصت آن را ببیند.ابراهیم گلستان،ناصر تقوایی و... را به عنوان مستند ساز بشناسد.سینایی دهه چهل و پنجاه،کامران شیردل دهه چهل و پنجاه را بشناسد اما و متاسفانه با وجود امکان کم دوست دارد تصاویری از دهه پنجاه را ببیند. اما نکته اینجاست که در عین شناخت آن سینما نسل ما نمی خواهد سینمایمان اصلا"شبیه به آنها نباشد و فکر می کنم ما به دنبال اصول و سینمای مستند بین المللی که در دنیا رایج است هستیم و در واقع به دنبال یک زبان جدید می گردیم."(هادی آفریده)
در اصل سینمای مستند امروز دوربینش را با الگوهای گذشته برنمی دارد.صرفا"مسیرهای گذشته را نمی پیماید و دنیای امروزش را با مبانی و حکم های نسلش می سنجد و با این مبنا آنرا «رکورد» می کند:
"در نسل قبل نوعی ایدئولوژی گرایی حاکم بوده نوعی آرمانگرایی ومستند ساز نسل قبل با یک ایدئولوژی وهدف مشخص مستند ساخته است.همه چیز بر این اساس یک مسیر راست و مستقیمی با روحیه و ایده افراد بوده است و همان نگاه در مستند هایشان نیز منعکس بوده. اما نسل من همه اینها را کنار می گذارد. من اگر دوست دارم زنان در ایران مستقل باشند،دوست دارم مستقل باشند،اما نمی خواهم این را طوری عنوان کنم که مستندم بشود بیانیه ای در مظلومیت یک زن در طول تاریخ ایران تا بر این اساس به او حقوق برابر بدهیم. من اختیار را به زن می دهم که حرکتهایی برای استقلال کرده و می خواهم آنها را به تصویر بکشم. در واقع من مستندساز به انسان با همه ضعف و قوت به او نگاه می کنم.من مستندسازنمی روم تا برنامه ریزی آنچنانی در اثرم کنم و نمی خواهم همه چیز آن از پیش تعیین شده باشد."(سحر سلحشور)
این نسل با رویکرد های امروزین به گذشته،قالبهای گذشته و بازخوانی بی چون وچرا با همان نگاه با همان سبک و باهمان جنبه های بصری مخالف است.نسلی که نافی جنبه های زیبایی شناسی،کارگردانی و...نیست: "تینار خیلی فیلم زیبایی است.کودکان کار دغدغه همه ماست اما این موضوع(کودکان کار)با یک حالت و رویکرد ایدئولوژی چپ(کارگر بدبخت آنهم یک کارگر کودک بدبخت)این را آمده و خیلی کلاسیک دل به دل کودک داده و یک جاهایی از فیلم هم لطافت هایی می بینیم که مشخص است ساختگی است.این فیلم می آید در همه جشنواره های ما جایزه می گیرد و چون این تفکر زنده است و آن آدم ها یک چیزی را با آن ایدئولوژی خاص دیده اند و ناخودآگاه آن نوستالژی برایشان تداعی می شود و برآن اساس تحلیل های نظری می کنند.در حالیکه به زعم من ها باید بستر آن جامعه را بررسی کنیم اگر بچه را می بینیم باید آن بابا و مامان و همه اطرافیانش راببینیم.یا آن روستا را هم ببینیم. این برای ما فضای تحلیل و بازسازی و رو به رشد بوجود می آورد.اما اینکه صرفا" بگوییم"آه چه بدبخت،چقدرفشارو..." دردی از ما دوا نمی کند.تینار بستر تحلیل را باز نمی گذارد.گم شدن نوعی جستجو است که ما این زوایا را ببینیم و بنشینیم و ببینیم که حال چه می شود کرد که رو به جلو برویم. نه اینکه صرفا" حکم بدهیم و همه چیز تمتم شود.گم شدن یک جورهایی هم دارد."(سحر سلحشور)
5ـ متن و معنا
متن ها دنیای مستندساز را می سازند.مستند نو با ویژگی های نویی به متن ها می نگرد،آنها را مورد بازخوانی قرار می دهد و خود را به عنوان سازنده اثر به ویژگی بینامتنی تبدیل می کند.دنیای مستند مستند ساز نوگرا دنیای بسته و مبتنی بر رویکردهای دست وپاگیر آکادمیک نیست.مستندساز با آگاهی دوربینش را برمی دارد و به خلق لحظه ها که عناصر سازنده متنش اند دست می زند:
"نکته ای که در باب جریان مستند امروز وجود دارد، خیلی شبیه به موسیقی زیرزمینی ماست.در موسیقی زیرزمینی ما اصلا"مهم نیست خواننده فالش است یا نوازنده ها بد آهنگ و ساز می زنند. بلکه مهم تکس آنها است.برای ما هم تکس اهمیت بالایی دارد.در سینمای کوتاه ومستند امروز ما هم همین اهمیت وجود دارد. یعنی غالبا"موضوعات ما چالش برانگیز است وایجاد سوال می کند."(هادی آفریده)
نسل امروز نسلی با نگاهی علیه جنبه های سنت مدارانه و صرفا ایدئولوژیستی است.ظاهرا اهل قضاوت وتحمیل نیست.نسلی کاملا"با خصوصیات و ویژگی های بینامتنی و به معنای اخص پولورالیستیک و دمکرات و این ویژگی متن،معنا و بینامتنی مستند،مستندساز و جامعه اش را شکل می دهد:
"ما می خواهیم به بهانه یک موضوع چیزهای دیگر را بشناسیم. به بهانه «نقالی» جامعه و بسترهایی که باعث شده نقالی به اینجا برسد را بشناسیم.اینها همه به هم وابسته است.تمام فیلم های ما حتی در مورد یک میوه هم همینطور است.شما پرتقال را به نظر من نباید فقط میوه ببینید.آنرا در یک درختی ببینیم که در یک باغ قرار دارد و آن باغ در یک روستا وجود دارد و آن روستا در یک شهرستانی است و آن در یک شهری است و آن در یک کشوری است.معتقدم این نسل این کار را هم می تواند بکند.جزئیات را به کلیات تبدیل کند. خیلی بلد است از جزئیات به مفاهیم کلی برسد.کاری که نسل قبل دوست داشت. اگر در مورد خط تولید یک کارخانه موتورسازی فیلم بسازد فقط از ابتدا تا انتها نقطه پایانش همان خط تولید بود. خیلی کلاسیک عمل می کرد.این نسل می خواهد بداند اگر این موتور به خیابان برود چه اتفاقی برایش می افتد.زیرمجموعه ها را قرار می دهد تا به کلیت برسد."(هادی آفریده)
6ـ نوسازی
نسل امروز با تمام مشخصه های جامعه اش شناخته می شود.با همه ویژگی ها،عناصر و نشانه هایی که به عنوان نشانه های نسل نو به آن می شود نگریست.سینمای مستند او مبنایی از نگاه به گذشته دارد.اما آنچنان به بازسازی و نوسازی و زاویه دید می رسد، جسارت ایستادن مقابل ارتجاع است:
"هیچ موضوعی اجتماعی تمام نمی شود.حتی پرتره های ما تمام شدنی نیست.چون هر پرتره یک زوایای خاص شخصیتی،حرفه ای ،کاری دارد که اگر همه آنها بررسی شود شاید امکان تکرار آن و بازسازی و نوسازی آن در جامعه وجود داشته باشد.اگر ما به «حافظ» به شکل اسطوره ای و کلیشه ای و بدون خدشه نگاه کنیم فکر نمی کنیم حافظی دوباره برای ما بوجود بیاید.اما اگر آن حافظ را تحلیل کنیم و نقاط مثبت ومنفی و همه زوایایش را بررسی کنیم آن وقت شاید که تحولی پیدا شود. اما همه چیز را استریلیزه،خطی و مشخص نگاه کرده ایم پس براین اساس پیشرفت زیادی نکرده ایم."(سحرسلحشور)
نسل ساده ساز اما نه ساده انگار. نسلی مخالف نگاه ها و رویکردهای جهانشمول، دست نیافتنی و فرسنگها دور از خود:
"این دنیای نسل ماست.دنیایی که در آن شکل گرفتند و بزرگ شدند.ما و نسل ما نسل سطحی نیست. این ویژگی جامعه اکنون است،اگر آنها به نظرشان سطحی می آید. درست است که دیگر ما طرفدار فیلم های تارکوفسکی نیستیم. این ویژگی جامعه مدرن شده است.آن تجددی که من و شما درباره اش صحبت می کنیم براین اساس بوجود آمده که ما دیگر نمی خواهیم به سبک تاریخ بیهقی با هم حرف بزنیم و بنویسیم.ما ساده می نویسیم اما در این سادگی و ساده نوشتن ساده نگاه کردن نیست."(مهدی باقری)
7ـ سبک،هویت،سوژه
قدم گذاشتن نسل نو مستند ساز به دنیای سبکها نه با ویژگی هایی که از سبک یا رویکردهای سبک شناختی می شناسیم،بلکه امتزاج مثال زدنی با سایر مولفه های اساسی این نسل یافته است. سوژه در چنین نسلی با تحول روبروست. درست است که از رویکرد کنونی می توان به مابه ازاهایی در سینمای مستند دهه هفتاد امریکا هم رسید، اما آنچه مولفه های مشخص سینمای کنونی مستند ایران را می سازد جنبه های هویت ساز و نگاه این نسل به مساله هویت با وجود اله مان های سبک شناختی است:
"نسل ما خودنگار است وقتی سراغ هر سوژه ای می رود بر اساس آن که آن سوژه چه باشد فرم اش تغییر می کند.این باعث شده که خیلی از آدم های نسل قبل ما را متهم به بی هویتی کنند. اتفاقا" در جامعه ای که به سمت مدرن شدن می رود آدم ها بر اساس یک ساختار از پیش تعیین شده هیچ کاری را انجام نمی دهند در مستند سازی هم همین است. اگر مستندساز اجتماعی هستیم یا دغدغه اجتماعی داریم بر اساس اینکه سراغ چه سوژه ای می رویم خودمان را هم شکل با آن سوژه می کنیم،اما قبل از رفتن به سراغ سوژه نسبت به آن سوژه سمپاتی داشته و سوژه از درون خودمان شکل گرفته ،جزو مشکلات خودمان بوده و به طور کلی دغدغه زندگی ما بوده است.این باعث شده که در آثار بسیاری از مستندسازان نسل ما تکرار یک سری زندگی ها را ببینیم.این باعث می شود در مستند خیلی از مستندسازان نسل من تکرار یک چیز را ببینیم و آن اینکه آنها چه سوژه ای را برای مستند ساختن انتخاب می کنند.و این به نظر من "سبک" مستند است نه اینکه چطور شکل دوربین را تغییر ندهند یا تعداد رنگهای انتخابی فیلم هایشان را بشود شمرد.در واقع سبکی وجود ندارد،بلکه سبک را سوژه برای این نسل تعیین می کند."(مهدی باقری)
در عین حال مستند ساز با شیوه خودنگار به ترجمه گذشته با شیوه و قلم خود می پردازد یعنی از منظر خود،با سبک خود وبا سوژه هایی که بر مبنای نگاه خود انتخاب می کند:
"نسل امروز از بعد از انقلاب سینما را خوب شناخته و شناختش از سینمای قبل از انقلاب کم بوده و چون انواع و اقسام گونه های سینمای پس از انقلاب را می شناسد و عزیمت کرده تا سینمای قبل از انقلاب را بشناسد بنابراین یک میکسی از سینمای قبل وبعد از انقلاب را با زبانی جدید پرسشگر و چالشگر می خواهد داشته باشد تا مشکلات خودش و جامعه اش را حل کند."(هادی آفریده)
سوژه و هویت برگرفته از آنچه جهان جدید به انسان معاصر داده شکل گرفته و مستندساز با شناخت از چنین ویژگی هایی به خلق مستند و زمینه های شکل گیری هویت مستندش دست زده است.دانش مستند ساز نوگرا برگرفته از هویت و تاریخ اوست واین مولفه کتمان ناپذیر جنبه های اصیل و عمیق مستند نو را شکل می دهد:
"تداعی بر اساس آگاهی من است. بر اساس آنچه تا کنون خوانده ام است.اگر من تاریخ را نشناسم چطور می توانم بسترهای آنرا بوجود بیاورم.اگر من در سوژه ای که انتخاب می کنم تحقیق لازم را نکرده باشم و شناخت علمی و آکادمیک،شناخت میدانی و حتی کتابخانه ای نداشته باشم چطور می توانم آنرا بسازم.پس من بر اساس دانشی که کسب کرده ام فیلم خودم را می سازم.این فقط یک احساس نیست. مفهوم فیلم شخصی صرفا" دغدغه کامل احساسی نیست.آنها بر اساس دانش به سراغ سوژه می روند. حالا آن دانش می خواهد برای منتقد یا برای کسی که فیلم را می بیند خیلی سطحی باشد یا می خواهد خیلی عمیق باشد. اما اصل اولیه اش این است که بر اساس دانش یا احساسی که نسبت به سوژه دارند به سراغ سوژه می روند."(مهدی باقری)
8ـ مخاطب و رسانه
نسل نو شاید بیش از هر زمان دیگر طی این سالها مخاطب را جدی می گیرد و برایش اهمیت مخاطب هم به قیمت تن دادن مستندساز به هر چیزی نیست.مستندساز به دنبال حلقه مفقوده نسلش است و مستند، شاهراه رسیدن گمشده های نسلش به یکدیگر و پیوند آن به هم است:
"بزرگترین دغدغه نسل امروز مستندسازی این است که مستندهایی بسازد که قبل از پرداختن به هر موضوعی (سیاسی،تاریخی،فرهنگی،ورزشی،اجتماعی و...)با هر تمی، تماشاگر داشته باشد.البته دیده شدن نه به هر قیمتی"(هادی آفریده)
در واقع دغدغه مخاطب امتزاج ناگسستنی با هویت سازنده اثر یافته است.خالق مستند خود را از انگاره های جامعه و مخاطبش جدا نمی داند و از این رو شبکه عظیمی از مخاطبان خاموش بر مبنای رویکرد استنادگونه او شکل می گیرد:
"دغدغه اجتماعی داشتن با حرفهای قلمبه سلمبه با متن های قرن چهارمی و پنجمی زدن که به درد من و مخاطب من نمی خورد. من اگر سوژه ای را انتخاب می کنم بر این اساس انتخاب می کنم که بدانم چقدر در ذهن من کارکرد اجتماعی داشته و چه اتفاقات اجتماعی برایش افتاده است. وقتی من اول شخص منی که دارم روایت می کنم و جزو این جامعه هستم و در این جامعه بزرگ شدم،حتما" کسانی مثل من هستند که دغدغه هایشان مشابه من است پس من تماشاگر دارم.پس کسانی را دارم که با فیلم من ارتباط برقرار می کنند.قبلی ها خیلی برایشان مخاطب مهم نبود اما نسل من دنبال مخاطب است.دنبال اینست که کارش و فکری که دارد را به اشتراک بگذارد."(مهدی باقری)
نسل نو مستندساز به دنبال چند صدایی است،تکثر و فرصت به مخاطب برای درگیر شدن و از همه مهمتر مشارکت بخش مهمی از فرایند مستند برای این نسل است. این فرایند نه برمبنای کلیشه ای گذشته بلکه در زمان تولید مستند رخ می دهد،به طوری که در پردازش سوژه مستند نیز تاثیرگذار است:
"نسل ما دوست دارد که تمام ابعاد سوژه اش چه خوب و چه بدرابه تصویر بکشد.شاید من شخصیت راننده ام در «پشت فرمان زندگی» را دوست داشته باشم اما قسمت های بداخلاق او را هم نشان می دهم.این برای من مهم نیست که چون دوستش دارم مخاطبم هم باید آنرا دوست داشته باشد.می گذارم مخاطبم خودش تصمیم بگیرد که آیا می خواهد این آدم را با این خوبی ها و بدی ها دوست داشته باشد یا نه."(سحر سلحشور)
برای مستندساز نسل امروز نه انبوهی تماشاگر که تلویزیون تعیین کننده آن است نه ذائقه های تعیین شده از سوی سیما،بلکه مخاطبی است که خودنگاری های خود را در مستند های نسل نو می جوید:
"نسل قبل از انقلاب که خیلی تلاش می کرد در تلویزیون فیلم بسازد مانند خانم رخشان بنی اعتماد و... اما نسل ما دوست ندارند که در تلویزیون دیده شود.البته منظور به هر قیمتی دیده شدن در تلویزیون است.به این نکته و شاید اتهام هم باید اشاره کرد که دیده شدن در جشنواره ها در حال حاضر برای نسل ما بهانه است. ما دوست داریم بی واسطه دیده شویم.بی واسطه تصویری بین ما و مخاطب قرار بگیرد و علاقه مندیم این تصویر،تصویر تمام عیار ذهن ما باشد و جشنواره ها این امکان را فراهم می سازند."(هادی آفریده)
شاید اتهام دیده نشدن یا نبود و کمبود مخاطب ایراد اصلی رابطه مستندساز و مخاطبش باشد و اتهامات بعدی از فرم گرفته تا پژوهش و... از این نگاه اصلی ناشی شود، اما چه چیز راز تداوم و حیات مستندساز بر طبق این شرایط است.
"کمبود مخاطب معنی اش این نیست که مستند ما تکنیک ندارد یا تحقیق ندارد اتفاقا" همه اینها را دارد اما مخاطب مخاطب خاص است.تهیه کننده می آیند در ورک شاپ هایی که بوجود آمده و جهت دهی آگاهانه هم کرده اند می آیند و آنها را به سمتی می برند که این می شود:می گویند شما که دغدغه دارید،شناخت نسبت به جامعه خود دارید بیایید فیلم هایی را که در مورد استفاده از اینترنت در ایران است بسازید. این سفارش داده می شود اما فیلم هایی که از درون این ورک شاپ ها از درون این انتخاب ها درمی آید دیگر شبیه به فیلم های دیگر نیست."(مهدی باقری)
تلویزیون و تهیه کننده ها برای مستند ساز نو آن تعیین کنندگی همیشگی را ندارند.در واقع این نوع نگاه،نسل و امروزی بودن مستندساز است که سفارش دهنده را هم به دنبال خود می کشاند:
"فیلم هایی که در فضای رسانه ای ساخته می شود و در فضای متفاوت از آن فضا است صرفا"سفارشی است مانند ورک شاپ هایی که حتی برای تلویزیون انجام می گیرد و حتی تهیه کننده هایی که پیدا شده اند و می آیند بچه هایی را انتخاب می کنند که اتفاقا"فیلم های شخصی می سازند.مستندسازانی که تماشاگرانشان کم است.من نمایش فیلمی داشتم که کل تماشاچیانش پنجاه نفر بوده اند.شبیه گروههای موسیقی زیرزمینی دهه هفتاد و هشتاد که پنجاه نسخه از آلبومشان را تکثیر می کردند و به پنجاه نفر می دادند و خواهش می کردند آن پنجاه نسخه را برگردانند."(مهدی باقری)
9ـ دیجیتالیزم
شکی نیست که سبک دیجیتال و دوربینهای سبک بیش از هر چیز باعث استقلال امروز مستند سازان شده. دیجیتالیسم زمینه ای شده تا مستند ساز حرفش را به واسطه ابزار دیجیتال از پستوی ذهنش به جامعه خود و حتی دنیایش برساند:
"آنچیزی که باعث شکوفایی نسل جدید ما شد ابتدا از همه انقلاب دیجیتال بود.ما از دهه هشتاد توانستیم خودمان را تثبیت کنیم.اگر تکنولوژی دیجیتال در کار نبود خیلی از فیلم های عالی سینمای مستند ایران که امروز در دنیا می درخشد وجود نداشت.بر خلاف این ذهنیت که این روزها خیلی تبلیغ می شود و می گوید حمایت های دولتی این سالها کمک زیادی به مستندساز کرده را نمی پذیرم.مهمتر از حمایت های دولتی حمایت کمپانی هایی بوده که دوربین های دیجیتال ساختند یعنی ما باید در ابتدا از آن کمپانی ها ممنون باشیم که با ارزانترین قیمت بهترین دوربین ها را می سازند که بیشترین کارایی ها را دارد و ما را از بسیاری از وابستگی ها بی نیاز کرده که مهمترین آن وابستگی "مالی" است.مستند های ما بر این اساس بیشتر مستقل است و کمتر مستندی را می بینیم که مستند خوبی باشد و حمایت های دولتی پشت آن باشد یا اگر مستند هایی داریم که مستند های خوبی است وحمایت های دولتی دارد آدم هایی آنرا ساخته اند که آدم های نسل دیجیتال اند و ذهنیت مستقل داسته اند."(هادی آفریده)
10ـ تاریخ و جامعه
مانیفیست نسل نو جدای از انگاره ها و باورهای تاریخی،خصوصا"تاریخ اجتماعی(حوزه مورد علاقه این مستندسازان)نیست.در واقع شبکه های مستند نو خالق پازل های تاریخ اجتماعی اند و این به عنوان یک بیانیه مبتنی بر شکست الگوهای ایدئولوژی انگاری و رویکرد نو به جنبه های وضعیت جدید انسان معاصر است:
"مستندهای ما آخرش یک جور تاریخ اجتماعی ما را می سازند.پس اگر بخواهیم صرفا"در قالب یک ایدئولوژی خاص به موضوعمان نگاه کنیم یک چیزهایی را از دست می دهیم که شاید با آن ایدئولوژی هم خوانی نداشته باشد .مثلا" اگر همیشه زن را در فرهنگ ما می خواهند به حقوق برابر برسانند دائم گفته اند او مظلوم بوده است و در ادبیات و سینما توی سرش زده اند.تصاویر زنها تصاویر بدبختی آنها بوده است.اما همان زنان بدبخت خیلی جاها مظلوم نبوده اند.یا خیلی جاها توانسته اند یا قدرتهایی هم داشته اند اما ما همیشه به خاطر هدفهایمان گفته ایم زن بدبخت است تا مردم به او احترام بیشتری بگذارند.یا بگوییم مظلوم است تا مردم در مقابلش کوتاه بیایند."(سحر سلحشور)
نسل نو بیش از هرچیز دیگری از تئوری تبعیت می کند. نگاهش ،رویکردش،دنیایش و گذشته اش مبتنی بر بسترهای تاریخی اش شکل گرفته.نسلی که بر خلاف آنچه تصور می شد مبنایش مبنای هویت مندی است و نه تنها در خلا ء رشد نکرده،تاثیرگذار و تاثیرپذیر در دنیای پر سرعت و مدرن اطرافش است.اقتضاعاتش را می شناسد.آموزش ها و دنیایی که برایش ساخته شده را می فهمد و در همین خط سیر است که دوربینش را برمی دارد و مابه ازاهای اطرافش را ثبت می کند و صافی دنیای پیرامونش می شود؛ دنیایی که قاعده هایش برای مستندساز مشخص و بر اساس یک اله مان یک گفتمان و یک مانیفست شکل گرفته است:
"ما مانند حتی یک نسل قبل از خودمان دیگر به واقعیت یا رئالیتی خیلی توجه مستقیم نداریم.نسل ما دیگر مستقیم به سراغ واقعیت نمی روند.سه چیز برای رفتن به سوی سوژه در ما وجود دارد:اول اینکه حس من در مورد آن سوژه چیست. دوم تداعی های من چیست و سوم بر اساس دو عنصر اول به انتخاب سوژه دست می زنم. در واقع تداعی همان هویت ماست.از چهار ویژگی نسل من می توان از اینها یاد کرد:اول اینکه از درون خودش شروع می کند،دوم خیلی سخت حرف نمی زند،سوم اینکه نسلی سطحی نیست و چهارم اینکه روایتش روایت از درون است، از درون."(مهدی باقری)
ترکیب بندی جمله "روز ملی سینما" را زیاد نمی پسندم! فکر می کنم به جای داشتن یک روز در سال بنام روز ملی سینما باید رویکردمان را به سمت ملی کردن سینما ببریم. البته تعریف من از سینمای ملی با آن تعریفی که مدیران دولتی از سینمای ملی دارند بسیار تفاوت دارد، در تعریف من از سینمای ملی باید کامران شیردل، امیر نادری، بهرام بیضایی، ناصر تقوایی، داریوش مهرجویی، عباس کیارستمی، جعفر پناهی و ده ها بازیگر و کارگردان برجسته ایرانی که امروز فرصت فیلمسازی در ایران را ندارند بتوانند آسان فیلم بسازند و آنها که کشور را ترک کردند به جمع خانواده بزرگ سینما در ایران بپیوندند تا در کنار هم سینما را ملی کنیم. ما می گویم روز ملی سینما داریم اما فراموش کرده ایم سوسن تسلیمی مدت هاست بر پرده سینماهای ایران دیده نشده ! سینمای ملی همان سینمایی است که از فردوسی، صادق هدایت، غلامحسین ساعدی، محمود دولت آبادی و دیگر مفاخر ادبی ایران اقتباس ادبی می کند و سینماگر مولفی مانند زنده یاد علی حاتمی در آن فیلمی با استفاده از فلکلور ایرانی می سازد.
مگر می شود سینما را ملی کرد و از سعدی، حافظ، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، احمدرضا احمدی و احمد شاملو روح شاعرانگی در آن ندمید؟ در سینمای ملی دولت حامی سینماگراست و نه ارشاد کننده ! و اجازه داده می شود سینمای مستقل، پویا و زنده نفس بکشد. و فضا برای مستند کردن جامعه پر تحرک ایرانی با قومیت ها و گوناگونی فرهنگی و مسائل چالش برانگیز متعدد اجتماعی که منبع بزرگی برای ساخت مستندهای مستقل و مولف است در اختیار سینماگران مستندساز قرار بگیرد، در سینمای ملی فیلم های سینمایی و مستندها ممیزی و سانسور نمی شوند و مستندسازان مستقلی که دست به تولید اینگونه فیلمها می زنند آثار و خودشان توقیف نمی شوند. در سینمای ملی امنیت اجتماعی و حقوق شهروندی مستندسازان در هنگام کار در خیابان باید بیشتر از معتادهای پر خطر و تابلو باشد!
سینمای ملی یعنی فیلم ها در آرشیوها خاک نمی خورند و اجازه داده می شود این رنگا رنگی اجتماعی و فرهنگی کشور بر پرده نقره ای سینماهای جهان اکران شود. سینمای ملی یعنی تربیت کردن نگاه مخاطب به سمت سینمای سالم و فرهنگی، در سینمای ملی مخاطب را به چشم اسکناس نمی بینند و تلاش می شود مخاطب را از لمپنیزم دور کنند! در سینمای ملی سینماگران آن سینما را برای سینما دوست دارند. سینما ابزاری است برای جلوبردن اهداف ملی و فرهنگساز جامعه و سینما ابزار گروه ها و جناح ها قرار نمی گیرد ...
و اما من امروز ترجیح می دهم تا آمدن روزهایی که سینما در ایران ملی شود با دوربین کوچک دیجیتالم زندگی را فیلم کنم.
هادی آفریده
...............................
به مناسبت روز ملی سینما
شهریور 1390
مستند مراسم صبحگاهی ساخته هادی آفریده در بخش مسابقه دوازدهمین جشنواره بین المللی فیلم داکا در ماه نوامبر اکران می شود. مراسم صبحگاهی در بخش ویژه ای که به سینمای ایران اختصاص دارد اکران می شود. مستند مراسم صبحگاهی پیش از این در ده ها جشنواره بین المللی شرکت داشته و جوایز مختلف کارگردانی را کسب کرده است. این مستند به اجرائی مراسم صبحگاهی در یک مدرسه ابتدائی دخترانه و اتفاق های همزمان در شهر تهران می پردازد.
اسامی آثار راه یافته بخش مستند بیست و هشتمین جشنواره بینالمللی فیلم کوتاه تهران اعلام شد. به گزارش ستاد خبری بیست و هشتمین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه تهران؛ از477 فیلم مستند رسیده به دبیرخانه این جشنواره 53 فیلم به بخش مسابقه مستند بیست و هشتمین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه تهران راه یافته است. اسامی راه یافتگان به اين شرح است: امین نگهبان شالیهای نورس*، محمدعلی هاشم پور از ساری/ انگار، فرشید اخلاقی پور از تهران / بهارگاه، محمدعلی هاشم زهی از زاهدان/ بهزاد بدون مجوز ، محمد صادق اسماعیلی از کرمان/ پاچال * ، پرویز رستمی از سروآباد/پدر، سعید حدادی از تهران/ تا باران بعدی، مریم سپهری از تهران / تا مردانمان برقصند* ، هیوا امین نژاد از بانه/ تاب آب ، سیدمانی میرصادقی از تهران/ تامان خالا، علی دلکاری از مرند/ جنایت در سکوت* ، بهروز نورانی پور از سنندج/چای ساز، نواب محمودی از لاهیجان/چرخ نان ، حسین نظری از طبس / چرند و پرند، محمد صادق جعفری از تهران/چشمان کاملا بسته ، شهرام درویش از تهران/حساب و کتاب، غلامرضا حیدری از تهران/حنا، سیامک کاشف آذر از تهران/ خاک و تاک* ، مظفر حسینخانی هزاوه از اراک/خانه سنگ ندارد، فائزه عزیز خانی از تهران/خنیاگران گمنام، مجید خادم از شیراز/ خوشه های مقدس* ، محمد باقر حنطوش زاده از دزفول/داستان سیمرغ، مریم حق پناه از تهران/دبستان من گلستان من، مهدی تنگستانی از برازجان / دختران همین چهارشنبه بی زمستان، سپیده برنجی خطبه سرا از تهران/ دوار، حسین ریگی لادز از زاهدان/رگ های خاکستری، حامد سعادت از کرمان/روزنه، عاطفه خادم الرضا از تهران/زاغ و روباه/ محمود کیانی فلاورجانی از فلاورجان/سالینجر خوانی در پارک شهر، پیروز کلانتری از تهران/سهم من از زیبایی، شیرین برق نورد از تهران/شور گل، حسن قهرمانی از اردبیل/عبور از نت های سوخته ،رحمان حقیقی از تهران/فریماه، محمد فنایی از کرج/ قریب قربت ، مهیار خسروانی تهرانی از تهران/ قهرمان من، علی خسروی از تهران/ کودکی رنگ پریده، هادی آفریده از تهران /کیجا کرچال* ، حسن جعفری از بهشهر/ گلی گوران ، محمد صادق اسماعیلی از کرمان/ لو و قیچی ، عادل تبریزی از مشهد/ مادران سرزمین جنگ، محمد حسین قاسمی از قم/ مادرم بلوط ، محمود رحمانی از اهواز/ مردمی که همه چیز می دانند، شهرام درخشان از تهران/مردی که همه چیز می دانست ، مینا کشاورز از تهران/مش تقی ، سیدمحمدحسین هاشمی از قم/مشتی اسماعیل، مهدی زمان پور کیاسری از تهران/ ملاصدرا، کامران حیدری از تهران/ ملاقات با خانواده صادق نژاد ، محمد علی نظریان از تهران/ من خدا رحم نیستم ، کیومرث صمدی طاری از تهران/ مهرا، حسن نقاشی از تهران/ نان و نور، الهام اسدی از تهران/ نشانی، مجید اسماعیلی، سیامک کاشف آذر از تهران/ نقاش انقلاب، امید بلاغتی از تهران/هوره ، افشین عامریان از کرج. گزارش نمایش دو فیلم مستند ساخته هادی آفریده در خانه هنرمندان
عصر سهشنبه آخرین روز خردادماه، سالن بتهوون خانه هنرمندان ایران شاهد نمایش دو فیلم مستند «نقل گردآفرید» و «کودکی رنگپریده» از مستندساز جوان هادی آفریده بود. تهیهکننده فیلم اول مرکز گسترش بود و فیلم دوم، یک قسمت از مجموعهی مستندی است که مرتضی ندایی در جایگاه تهیهکننده برای تلویزیون تولید کرده است.
استقبال نسبتا خوب تماشاچیان از فیلمها و جلسهی بحث و گفتگوی بعد از نمایش که توسط رامتین شهبازی منتقد فیلم اداره میشد؛ فرصت خوبی بود که هادی آفریده حرفهای ناگفتهاش را با بینندگان در میان بگذارد و از بیمهریها و شاید سنگاندازیهای مسؤلین برای ساخت و نمایش فیلمهایش گله بکند...
آفریده گفت که سال 85 طرح فیلم گردآفرید را به هر جا که دادم بهخاطر آنکه قهرمانش یک زن بود رد شد و به ناچار کمی تقلب کردم و طرح را با عنوان تاریچهی نقالی به تصویب رساندم و بودجهی لازم را برای ساخت فیلم «نقل گردآفرید» گرفتم. رامتین شهبازی گفت به نظر من، ایهامی در نام فیلم «نقل گردآفرید« هست که یکی نقلی است که کارگردان از شخصیت گردآفرید دارد و دوم نقلی است که خانمی بهنام گردآفرید از شخصیت خود دارد. نام گردآفرید نام بینابینی است؛ هم گردآفرید شاهنامه است و هم خانمی که نقل گردآفرید را میگوید. شهبازی گفت گسست فرهنگی عارضهای است گریبانگیر جامعهی ماست و ما همیشه تا آستانهی مدرنیته میرویم و از همان جا عقبگرد میکنیم و دوباره به دامان سنت میافتیم و این مسأله بهخوبی در فیلم گردآفرید دیده میشود.
آفریده دل پرخونی داشت از جریان فرهنگزدایی و شاید فرهنگگریزی حاکم بر جامعه ایرانی و مثال عینیاش این بود که وقتی که متأسفانه توی دستشویی مدارس ما، فایده دستشستن را به جای زبان فارسی، بهعربی مینویسند دیگر از بقیهی بخشهای جامعه چه انتظاری میتوان داشت؟
در بارهی فیلم «کودکی رنگپریده» کارگردان گفت: «کودکی که بیماری سرطان دارد و به شیوهی خودش با آن مبارزه میکند.» و معتقد بود که همین روش رویارویی با بیماری به صورت الگو مورد استقبال مراکز درمانی و بسیاری از دارندگان بیماریهای خاص قرار گرفته است. به اعتقاد شهبازی و آفریده دو فیلم یک وجه مشترک داشتند و آن تکافتادگی آدمها بهخاطر موقعیت خاصشان بود. یکی زن است و میخواهد نقالی کند که به طور سنتی حرفهای مردانه است و دومی کودکی است که بیماری خاص دارد و به تنهایی با آن درگیر میشود و این تکافتادگی در فیلم «کودکی رنگپریده» به مادر کودک بیمار نیز تعمیم مییابد، او نیز مانند دو شخصیت دیگر تنهاست.
انجمن تهیه کنندگان سینمای مستند ایران سه شنبه 31 خرداد فیلم مستند" کودکی رنگ پریده" به کارگردانی هادی آفریده وتهیه کنندگی مرتضی ندایی و فیلم مستند" نقل گرد آفرید" به کارگردانی هادی آفریده وتهیه کنندگی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و هادی آفریده را در خانه هنرمندان به نمایش می گذارد.

کودکی رنگ پریده درباره:علی ترابی از چهار سالگی مبتلا به بیماری سرطان جمجمه شده است. او هم اکنون 12 سال سن دارد و توانسته برای مقابله با بیماری سرطان راه منحصر به فرد خودش را پیدا کند . علی به تومور مغزیش نامه می نویسد و با او دوست شده است . نقل گردآفرید درباره : نقالی گونه ای از تئاتر تک نفره سنتی ایران است که از روزگاران کهن فقط مردان بازیگر این نوع نمایش بوده اند و محل نمایش عموما قهوه خانه ویا میدانگاه ها بوده است و اینکه زنی در این نوع نمایش ایرانی در برابر مردان بازی کند ممنوع بوده است. این مستند داستان پدیدار شدن اولین نقال زن تاریخ ایران فاطمه حبیبی زاد ملقب به گرد آفرید را به تصویر می کشد.ازجوایزاین نقل گردآفرید میتوان به دومین جشنواره بین المللی فیلم مستند ایران سینما حقیقت و کاندید دریافت جایزه بهترین مستند کوتاه بخش مسابقه ملی سینما حقیقت 1387و ششمین جشن تصویر سال و جشنواره فیلم تصویر هنرمند - مستند منتخب سال و تقدیر شده با جایزه محمد رسول اف 1387- برنده تندیس بهترین فیلم جشنواره کوتاه تهران از نگاه تماشاگران ۱۳۸۷ - شرکت در ده ها جشنواره داخلی و خارجی و کسب جشنواره معتبر بین المللی را اشاره کرد.
علاقه مندان سینمای مستند می توانند روز سه شنبه 31 خرداد ساعت 6 عصر درخانه هنرمندان به تماشای این فیلم ها بنشینند
نگاهی به فیلم مستند کودکی رنگ پریده به کارگردانی هادی آفریده
امیرحسین بهبهانی
منبع : پیک مستند فیلم کودکی رنگ پریده در مورد کودکی است که به سرطان مبتلا است. آرام آرام با پسر بچه و مادرش آشنا شده و وارد زندگی روزمره کودک و روابطش با مادرش می شویم. پسر بچه ای که در کودکی به یک بلوغ زودرس دچار شده است. بلوغی جسمی که به دلیل تزریق داروها به آن دچار شده است و بلوغ روحی که در سن پایین باید آماده مبارزه با مرگ باشد. اما چگونه کودک به این بلوغ ذهنی رسیده است؟ اینجاست که در ادامه فیلم ما با شخصیت فهمیده مادر آشنا می شویم. مادر با کنترل احساساتش توانسته آرام آرام به صورت منطقی با پسرش صحبت کند و ذهنیت وی را آماده کند تا با این مشکل کنار بیاید. اتفاقی که در جامعه ما نمیافتد. در جامعه ما نسبت به بعضی از بیماریها عکس العمل های منفی وجود دارد که از آن جمله می توان به سرطان یا اچ آی وی مثبت و... اشاره کرد. بیماریهایی که مثل همه بیماریهاست، یعنی بیماری است. درمان دارد و شاید هم نه. اما کی و درچه زمانی؟ مرگ در خانه بیمار را به صدا در بیاورد، کسی نمی داند. همه در خانواده هایمان، خویشاوند و یا دوستانی را سراغ داریم که به بیماری لا علاجی مبتلا شده اند و دکترها به لحاظ علمی از آن بیمار قطع امید کرده اند، ولی وی سالها بعد زنده می ماند و به حیاتش ادامه می دهد. چرا ما باید نسبت به آن بیماریهایی که خطر مرگ در آنها بالا است بگونه ای عکس العمل منفی نشان دهیم و امید را از بیماران بگیرم. نمی دانم این چه اتفاقی است که در بین ما می افتد. همیشه ما زودتراز بیمار روحیه خودمان را می بازیم و از بیمار دور می شویم. بیماری که احتیاج به محبت ما دارد، بیماری که احتیاج به روحیه دادن ما دارد. اگر یک بیمار سرطانی را در آغوش بگیریم چه اتفاقی برای ما می افتد؟ یا حتی اگر یک بیماری را که دارای ویروس اچ آی وی مثبت باشد را در آغوش بگیریم چطور؟هیچ اتفاقی نمی افتد و این بیماری به ما انتقال پیدا نمی کند. ولی با در آغوش گرفتن آن بیمار و محبت به وی امید را برای او زنده نگه می داریم. یکی از مشکلات جامعه نداشتن آگاهی نسبت به بیماریهاست و نداشتن این آگاهی باعث می شود که ما ندانیم که چگونه با این بیمار رفتار کنیم. در این فیلم می توانیم نمونه خوبی از آگاهی را در مادر ببینیم که چگونه از آن استفاده می کند و چگونه ریشه یاس و ناامیدی را در فرزندش می خشکاند و امید را در وی زنده نگه می دارد و راه مبارزه با مرگ و ترس را به پسرش نشان می دهد و پسر با پختگی به زندگی عادیش مثل بقیه بچه ها ادامه می دهد.
اما نکاتی در فیلم کم بود یا در فیلم جا نیافتاده بود. از آن جمله ما هیچ وقت با پدر بچه آشنا نمی شویم و اینکه پدر این بچه در این روزگار سخت کجاست بی جواب می ماند. در سکانس اول فیلم، اطلاعاتی را از طریق صدای گوینده رادیودر مورد علائم بیماری ای می شنویم، که آن اطلاعات همراه با تصاویری که متضاد گفتار گوینده است، مونتاژ شده، که احتمالا قرار است لبخندی بر لب بیننده بیاورد. اما آن تصاویر روی آن گفتار به دلیل اینکه از موضوعی جدی و حساس و انسانی صحبت می کند و مشخصا ذهن بیننده را آماده می کند تا در مورد بیماری ای اطلاعاتی دریافت کند، و در ادامه فیلم و مشخص شدن نوع بیماری؛ این سکانس اثر معکوس می گذارد. چون یاد آور شوخی بی مورد با فردی است که بیماری سرطان دارد. یا شوخی زنگ خوردن موبایل. هم شوخی اش در نیآمده، هم اینکه اینقدر این شوخی معمولا در تمام فیلمها دیده شده است که دیگر لوس و بی معنی است. و اما در دو سه مورد بیننده صدای کارگردان را می شنود چون در کل فیلم ما سئوالها را نمی شنویم این مورد لزومی ندارد، کما اینکه در یک مورد که پسر بچه احساسش را درمورد مرگ بیان می کند و با شنیدن صدای کارگردان در آخر سکانس و اظهار نظرش در مورد چگونگی برخورد این بچه با مرگ، ضرب سکانس گرفته می شود. فیلمبرداری روی دست بود ولی نتوانسته بود که در مجموع به فیلم کمکی کند. قابندی های فیلم اصلا خوب نبود. مخصوصا در شاتهای ساکن تکی و شاتهای دونفره. تدوین روان خوش ریتم بود.
در مجموع فیلم خوبی بود چون توانسته خیلی ساده و راحت ایده های مستند فیلم را به تصویر بکشد و روان بی حاشیه آنها را روایت کند.
مجموعه مستند«خوان نوروزی» به کارگردانی 13 مستندساز از برنامه های نوروزی شبکه دو سیماست که در گروه مستند این شبکه به تهیه کنندگی مرتضی ندایی ساخته شده است و در نوروز 1390 هر روز بین ساعت ۱۲ شب تا ۲ بامداد از شبکه دو سیما پخش خواهد شد.به گزارش سینما فردا ، در آیین های باستانی ایران برای هر جشن "خوانی" گسترده می شد که دارای انواع خوراکی ها بود. خوان نوروزی "هفت سین" نام داشت و می بایست از بقیه خوان ها رنگین تر باشد . هر یک از اجزای آن نیز به نیت خاصی بر سفره نوروزی جای می گیرند و در این رخداد ملی، کثرت ملتی به وحدتی زیبا برای نو زایی طبیعت می رسد.محمود یارمحمدلو در سنندج ، تبریز و سمنان مستند "سمنو "را کارگردانی کرده است ، هادی آفریده در شاهرود و تهران و شهر ری مستند "سنجد ، درخت فراموش شده"، کامران حیدری در شیراز و در بین قشقایی ها مستند" سبزه "، محمدرضا فرزاد در رشت و انزلی مستند "مرغانه" ، محمدعلی هاشم زهی در چابهار مستند "بهارگاه" ، حسن نقاشی در یزد مستند " شیرین روز"، محمد مقدم در کاشان ، عسلویه ، تهران ،گرجستان ، کردستان ، شیراز و قشم مستند های " آینه" و"ماهی" ، امید بلاغتی در تهران ، شهریار ، دماوند و اراک مستند "سیب" ، حسین مشک آبادیان در بوشهر مستند"سیر" ، شهرام میراب اقدم در زنجان ،اراک و تهران مستند "سرکه"و مریم حق پناه و پژمان مظاهری پور در هوراند آذربایجان شرقی مستند "سماق" را کارگردانی کرده اند ."فرهاد ورهرام " نیز مشاور طرح این مجموعه بوده است .مستند کوتاه ۲۶۲ ثانیه ای کهنه سوار ساخته هادی آفریده در بخش نوعی نگاه نخستین جشنواره بین المللی کیش در اردیبهشت ۱۳۹۰ به نمایش دار می آید . این مستند کوتاه به معرفی یکی از ژهلوانان قدیم تهران و تحولات اجتماعی فرهنگ پهلوانان ایران می پردازد.
همچنین مستند از شوش دانیال تا موزه لوور پاریس ساخته پژمان مظاهری پور و به تهیه کنندگی هادی آفریده در بخش نوعی نگاه حضور دارد.
در نمايش مستند "كودكي رنگ پريده" اتفاق افتاد :
سیف الله صمدیان : هادی آفریده از امیدهای سینمای سالم ایران است، فیلمهای او دور از جنجال و مملو از احساس است.
هادی آفريده : اميدواريم اين فيلم به سرنوشت فيلمهاي قبليام دچار نشود.
فيلم «کودکي رنگ پريده» ساختهي هادي آفريده در هشتمين جشن تصوير سال روز گذشته ـ ده اسفند ماه ـ به نمايش درآمد. به گزارش بخش سينمايي خبرگزاري دانشجويان ايران (ایسنا)، بعد از نمايش فيلم که با استقبال تماشاگران در تالار «بتهوون» رو به رو شد، سيف الله صمديان دبيرهشتمين جشن «تصوير سال» جلسه گفتوگو با تماشاگران را آغاز کرد، در اين نشست جعفر صانعيمقدم (تهيهکننده) منظر لشکري (بازيگر) و جمعي از مستندسازان کشور نيز حضور داشتند.
در ابتدا سيفالله صمديان ضمن خوشآمدگوئي به تماشاگران که علي رغم ترافيک سنگين خود را به تماشاي فيلم رساندند تشکر کرد و از سوژه فيلم «کودکي رنگ پريده» علي ترابي که مبتلا به سرطان است و مادر علي دعوت کرد به روي صحنه بيايند. همچنين علي ترابي سوژه فيلم از هادي آفريده کارگردان فيلم دعوت کرد که به روي صحنه بيايد.
صمديان در ادامه گفت: هادي آفريده از اميدهاي سينماي سالم ايران است و کسي است که در چند سال اخير هر فيلمي ساخته قبل از اينکه براي اثر مانورهاي حساب شده بدهد و جنجالي داشته باشد يک حسي در فيلمهاي او است که معمولا در کارهاي نسل جديد کمتر ديده ميشود. تمام فيلم هاي هادي آفريده داراي حس و دلي است که انسان را بسيار به موضوع نزديک ميکند و براي ساخت فيلم "کودکي رنگ پريده" که به موضوعي اينچنين درد ناک ميپردازد، اگر کارگردان صاحب همچين اراده و احساساتي نباشه امکان نداره بتونه 5 دقيقه فيلم را تدوين شده به روي پرده سينما بياورد. در ضمن نقش خانواده علي و مخصوصا مادر علي در توليد اين فيلم خيلي مهم است چون اگر ارتباط خانواده با کارگردان درست برقرار نميشد، قطعا اين فيلم ساخته نميشد. مادر علي جزو فرهيختگان جامعه است، متاسفانه جامعه ما دوربين را به چشم يک خطر ميشناسد و اگر به کارگردان اين اجازه داده نميشد که وارد حريمهاي شخصي خانواده شود اين فيلم به اين شکل ارائه نميشد.
وي گفت: همين فيلمي که امشب ديدم در آينده به ما نشان ميدهد که ما در جامعه چقدر کمبود اطلاعات واقعي داريم، در فيلمهاي سينمايي و سريالهاي تلويزيوني که خبري از واقعيتهاي اجتماعي و خانوادگي نيست و تنها سينمايي که ميتونه ما رو با واقعيت جامعه آشنا کند، سينماي مستند نيم بندي که با همت همين جوانها مثل هادي آفريده سرپا مانده و امکانات ناچيزي که امثال ما ها داريم براي ارائه اينجور فيلمها در مکاني بسيار عزيز مثل خانه هنرمندان ايران است.
هادي آفريده ضمن تشکر از تماشاگران براي حضورشان در خانه هنرمندان گفت: آقاي سيف الله صمديان استاد من هستند و به من لطف دارند و خودم را لايق تعريفهاي ايشون نميدونم. اما امشب خيلي خوشحالم که اين فيلم به نمايش درآمد. اين اکران براي من متفاوت بود و صادقانه ميگم اين فيلم را من فيلم خودم نميدانم و فيلم علي و مادر علي ميدانم که به من کمک کردن تا در خصوصيترين حريمهاي اين خانواده بروم و اين امکان براي ما فراهم شد تا بتوانيم فيلمي کار کنيم خارج از نگاههاي غلو شده مرسوم که در فيلم هاي اينچنيني و در برخورد با بيماري سرطان است. وي در ادامه از تهيهكننده فيلمش تشكر كرد و افزود:لازم ميدانم از آقاي مرتضي ندائي تهيهکننده فيلم که نقش خودشون رو بعنوان يک تهيه کننده براي من خوب بازي کردن و نگاه انساني تهيهکننده آقاي ندائي که دست من رو باز گذاشت تا کاري که مايل بودم را انجام بدم. لازم مي دونم از تک تک عوامل توليدم تشکر کنم و همچنين تشکر ويژهاي دارم از يک انسان عزيز که از جامعه هنرمندان نيست، ولي الان در جمع ما حضور دارند، از دکتر احمد روان پارسا که يکي از پزشکان برجسته کشور هستند و جان کودکان بيشماري را نجات دادند. ميخواهم ايشون رو هم مورد تشويق قرار بديد.
مرتضي ندائي تهيهکننده فيلم و رئيس انجمن تهيه کنندگان سينماي مستند ايران از حضور گرم تماشاگران تشکر کرد و گفت: از علي هم تشکر ميکنم و اميدوارم روزهاي که بزرگ ميشه در کنار هم باشيم. وقتي قرار شد مجموعهاي بسازيم درباره بيماران خاص من عمدا نام مجموعه را گذاشتم «ما تنها نيستيم» براي اينکه حس ميکنم در جامعه ما هر کسي هر دردي داره، بايد احساس بکنه که تنها نيست و به زندگي و آينده اميد داشته باشه، ما نبايد بترسيم چون همه با هم هستيم.
دکتر احمد روان پارسا متخصص سرطان کودکان به روي صحنه آمد و از علي ترابي کودک مبتلا به سرطان دسته گل گرفت. دکتر روان پارسا درباره فيلم به نمايش در آمده گفت: من تا به حال در محفل هنرمندان به اين شکل نبودم، کار من طب است. فيلمي که هادي آفريده تهيه کرده بود به خوبي فضاي متفاوتي از اين بيماري را به ما نشان داد. چون من با خانوادههاي بيماران بسياري در ارتباط هستم و ميدانم که اکثر خانوادهها برخوردشان با کودکان بيمار به مانند مادرعلي نيست و بايد از آگاهي و روشن بودن مادر علي بسيار تشکر کرد. چون رفتار مادر علي بسيار کمک ميکنه در درمان و بهبودي بيماري، متاسفانه در جامعه ما نا آگاهي زياد است بيماري سرطان سراغ همه قشر از جامعه مي رود، قشر روشنفکر، قشر با سواد، قشر کم سواد و ... اون چيزي که براي بهبود اينگونه بيماران مهم است آگاهي جوانب اين بيماران است. چه پدر و مادر و چه تيمي که با اين بيماران همراهي ميکند. ما پزشکان در ايران فقط برنامهريزي ميکنيم و پروتکل درمان مينويسيم، اما در خارج ايران تيمهايي هستند که به بيمار کمکهاي جانبي ميکنند. تيم روانشناسي بسيار مجهز ، مددکاريها وغيره ... در فيلم هادي آفريده ديديم که مادرعلي همه اين کارها رو به تنهاي براي علي انجام داده است و روحيه بسيار عالي که از علي در فيلم ديدم بر گرفته از روح بزرگ خانواده اوست. اميدوارم اين موضوع در همه جامعه ما گسترش پيدا کنه و مخصوصا کساني که با اين بيماري در گير هستند. در فيلم ديدم که چقدر قشنگ علي با بيماريش دوست شد و چقدر قشنگ و زيبا اين دوران را تا به امروز گذارنده است. اميدوارم اين نگرش در همه سطح جامعه گسترش پيدا کند.
پروين رجب زاده مادرعلي نيز ضمن تشکر از هادي آفريده بخاطر توجه به اين موضوع گفت: وقتي به يک خانواده ميگن فرزندش مبتلا به سرطان است اين يعني آغاز روزهاي خيلي سخت، چون در ابتدا اسم سرطان ترسناک است و ديد جامعه هم به اين بيماري يعني روزهاي برعکس شمردن است. روزي که علي از بيمارستان مرخص شد به من گفتند نميدونيم علي چقدر زنده مي مونه يک ماه، دو ماه، پنج ماه ... اما من همون موقع گفتم من اين روزها و ساعتها رو به سالها تبديل خواهم کرد، من وعلي در کنار هم اين روزهاي سخت رو تا به امروز گذرانديم. اما چون اينجا خانه هنرمندان است مي خوام يک خواهش از جامعه سينماي ايران کنم و اينه که هيچ وقت سرطان رو در فيلمها طوري نشون نديدن که آدمها يک کار بدي کردن و آخر سرطان گرفتند. مثلا پدر يا مادر يک کار بدي کرده و کودک شان سرطان گرفته، اين نگاه در بخشي از فيلمهاي سينمايي و تلويزيوني باعث ميشه که خانوادهها احساس گناه بکنند و باعث ميشه با خودشون فکر کنند ما چه کرديم که اين بلا سرمون اومد. سرطان را به عنوان يک بيماري نشان بدين، چرا سرطان رو به عنوان يک قصاص نشان ميدهيد؟
در پايان برنامه علي شاطر ترابي گفت: من از همه شما که امروز آمدين و اين فيلم رو تا آخر ديدين تشکر ميکنم و همينطور از آقاي هادي آفريده که گوشهاي از زندگي ما بچه هاي مبتلا به سرطان رو به تصوير کشيد ممنون هستم.
در اين برنامه عوامل گروه توليد مستند «کودکي رنگ پريده» هدايايي براي علي تهيه کرده بودند که به او دادند. همچنين هادي آفريده يک توپ فوتبال به علي داد و گفت: همون طور که در فيلم ديديم علي چون با توپ پلاستيکي بازي ميکرد پاش آب اورده بود، براي همين تصميم گرفتم براي علي يک توپ فوتبال بيارم.
هادي آفريده در پايان اظهار اميدواري كرد:اين فيلم به سرنوشت فيلمهاي قبليام دچار توقيف نشه و امکان نمايش بگيره و اگر بازهم اجازه اکران ندادن با اجازه تهيهکننده فيلم رو به صورت گسترده در فضاي اينترنت منتشر خواهم کرد.
اکران افتتاحیه مستند کودکی رنگ پریده ساخته هادی آفریده در هشتمین جشن تصویر سال
سهشنبه دهم اسفند ماه - خانه هنرمندان ایران - سانس سوم ساعت 19 - تالار بتهوون
طراح و کارگردان : هادی آفریده - نور و تصویر : محمد عاشقی- تدوین :آرش رصافی - عکس : مهسا زرین جویی - صدابردار : مهدی قاسمی - دستیار کارگردان : علیرضا فرخنده کیش - با حضور : علی شاطر ترابی - مصطفی عبداللهی – امیر زنده دلان و ... تهیه کننده : مرتضی ندایی
هادی آفریده در گفت وگویی که با خبرگزاری ایسنا درباره تولید این فیلم داشته گفته بود : اين مستند به بحث كودكان مبتلا به سرطان در شهر تهران ميپردازد و با به تصوير كشيدن بخشي از زندگي علي ترابي، نوجوان دوازده سالهاي كه از چهارسالگي به سرطان مبتلا شده مساله برخوردهاي اجتماعي و برخوردهاي مردم با اين بيماري را مورد بررسي قرار ميدهد. وي ادامه داد: در جريان تحقيقاتي كه براي اين فيلم داشتم متوجه شدم كه بخش مهمي از سرطانها قابل درمان هستند و به همين دليل در اين بيماري برايم بسيار مهم بود كه ديدي واقعبينانه داشته باشم و تا حدي حس اميد را هم در اين فيلم جا دهم. آفريده همچنين به نوع برخورد علي كه اين مستند درباره او ساخته شده اشاره و عنوان كرد: يكي از ويژگيهاي علي كه موجب انتخاب او شد، اين بود كه علي با بيماري و تومور خود رابطه ويژهاي برقرار كرده و اين تومور را بخشي از وجود خود ميداند. او با اين تومور به مانند يك دوست برخورد ميكند و حتي براي آن نامه مينويسد و با آن همبازي ميشود.
علی شاطر ترابی از چهار سالگی مبتلا به بیماری سرطان است .او یک نامه به سرطانش می نویسد که این نامه ایده آغازین این مستند است
من علی ترابی هستم 9 ساله . از 4 سالگی تومور مغزی دارم با بیماریم دوست شدم. یک روز تو بیمارستان که سرم خیلی درد می کرد مامانم بهم گفت بهتره با بیماریت دوست بشی که تو رو اذیت نکنه . بعد یک روز بعد مامانم بهم گفت حال دوستت چطوره ؟ بهش گفتم کدوم دوست ؟ گفت تومورت رو می گم. از اون روز سعی کردم باهاش دوست بشم، باهاش صحبت کردم تا منو زیاد اذیت نکنه، بعد از آن روزها هر کار بدی می کردم می انداختم گردن اون ! با هم حرف می زدیم. براش خاطرات مدرسم رو تعریف می کردم. براش جوک می گفتم خلاصه با هم دیگه دوست شدیم.حالا هر وقت سرم درد می گیره می گم مامان دوستم حالش بده. یه کاری بکن ، حالا با هم مدرسه می ریم. بر می گردیم بازی می کنیم . من هم به چشم دوست بهش نگاه می کنم نه دشمن ، اونم سعی می کنه منو کمتر اذیت کنه. حالا هی من بزرگ می شم و اون کوچیکتر می شه. من از تو مورم تشکر میکنم چون باعث شده من با خیلی از آدم های خوب آشنا بشم و با خیلی آدمهای مهربون دوست باشم. همه رو دوست داشته باشم حتی تومورم رو و همه هم منو دوست داشته باشند. من می گم همه بچه ها به بیماریشون باید به چشم دوست نگاه کنن و باهاش مهربون باشن

با موضوع فرهنگ نوروزي ايران زمين و براي يك برنامهي تلويزيوني، هادي آفريده فيلم مستندي دربارهي «سنجد» ميسازد.
اين مستندساز در گفتوگويي با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران ( ایسنا )، درباره اين فيلم گفت: اين مستند در قالب مجموعه «خوان نوروزي» ساخته ميشود. در هر قسمت از اين مجموعه يكي از سينهاي سفره هفت سين مورد بررسي قرار ميگيرد و آن سين از نظر فرهنگ عاميانه جامعه تحليل ميشود. وي با بيان اينكه سنجد در فرهنگ عامه ايران و برخي روايات اديان زرتشتی ميوهي مقدسي بوده، ادامه داد: شايد اين ميوه در ميان سينهاي سفره عيد از محبوبيت كمتري برخوردار باشد و به همين دليل شايد پرداخت به آن جذابيت بيشتري داشته باشد. آفريده همچنين از پايان تصويربرداري اين فيلم خبر داد و افزود: براي تصويربرداري اين مستند به روستاهاي مختلف استان شاهرود سفر كرديم و بخشهايي از اين فيلم هم در آتشكدههاي زرتشتيان و بافت سنتي شميرانات و بازار سنتي شهر ري گرفته شده است. علاوه بر اين ما كاربرد اين ميوه در تمام جشنهاي سنتي را در نظرميگيريم تا به نوروز برسيم. هادي آفريده در بخش ديگري از اين گفتوگو دربارهي مستند « كودكي رنگ پريده» كه به كودكان سرطاني ميپردازد، گفت: مراحل فني اين فيلم به پايان رسيده و اكنون اين مستند آماده نمايش است و اولين اكران اين مستند درايران در جشن تصوير هنرمند خواهد بود. به گزارش ايسنا، برخي از عوامل فيلم 30 دقيقهاي «سنجد» عبارتند از: طراح و كارگردان: هادي آفريده، پژوهشگر: آمنه ميرمطهري، تصويربردار: محمد عاشقي، صدابردار: علي علوي، تدوينگر: حميد نجفي راد، موسيقي: حميدرضا آفريده، دستيار كارگردان: مجيد پيلافكن و عليرضا فرخنده كيش، مدير توليد: اميد كاظمي و عكاس، نوشين جعفري و مجيد پيلافكن. تهيه مجموعه «خوان نوروزي» را هم مرتضي ندايي بر عهده دارد.
هادی آفریده از فیلمسازان جوان کشور به جمع فیلمسازان "بخش نوعی نگاه" جشنواره بینالمللی فیلم کیش پیوست. به گزارش خبرگزاری مهر : هادی آفریده در قالب دو محور "معرفی پهلوانان " و "مراحل گذراندن موبد شدن یک زرتشتی " دو اثر برای جشنواره کیش میسازد. "خاطره نی آوران"، "نقل گردآفرید"، "نارنجی"، "فرزندان باغچهبان"، "زیر درختان کاج"، "پدر" و ... از دیگر کارهای این فیلمساز جوان کشور است.
هادي آفريده كه مدتي است قصد توليد فيلمي در مركز گسترش سينماي مستند و تجربي را دارد اكنون از روند كندي كارها در اين مركز گلايهمند است و باور دارد: ريتم كند كارهاي مركز ميتواند در سطح دنيا ركورددار باشد.
اين مستندساز در گفتوگويي با خبرنگار بخش سينمايي خبرگزاري دانشجويان ايران (ایسنا)، عنوان كرد: مدتي است كه روندي كه مركز گسترش در برخورد با مستندسازان مستقل و آنهايي كه سينما را براي سينما ميخواهند و نه براي مقاصد تبليغاتي و جناحي، حالت قهرآلود دارد.
وي در ادامه به ذكر يكي از مشكلات خود با اين مركز پرداخت و گفت: از سال 87 تحقيق يك پروژه را با واحد پژوهش مركز گسترش شروع كردم و قرار بود كه توليد اين فيلم در بهار سال 88 شروع شود، اما متاسفانه به خاطر مسائل اجتماعي كه در بهار 88 وجود داشت و همچنين تغييرات مديران مركز توليد اين فيلم براي مدتي متوقف شد.
آفريده ادامه داد: طرح من درباره 30 پيرمرد پردهخوان بود كه همهي آنها بالاي 70 سال سن داشتند و به همين دليل لازم بود كه اين كار هر چه زودتر شروع شود اما مدام مديران مركز ميگفتند كه بايد كمي صبر كرد من صبر كردم كه ابتدا اين مديران به فضاي سينماي مستند اشراف پيدا كنند و پس از آن گفتند كه بايد منتظر باشم كه شوراي بررسي فيلمنامه و توليد تشكيل شود. مدتي هم براي آن شورا منتظر شديم اما در نهايت بحثهايي هم مبني بر فقدان بودجه در مركز مطرح ميشد و بدين ترتيب مدام به ما ميگفتند كه پول نداريم و شورا هم هنوز تشكيل نشده است. با اين وجود در همان روزها بر روي سايت مركز هر روز ميخوانديم كه فيلمهايي با موضوعات داغ اجتماعي توسط افرادي كه مسوولان مركز، مستندساز ميناميدند ساخته ميشد.
آفريده در ادامهي اين گفتوگو عنوان كرد: من كه 10 سال در زمينه سينماي مستند تجربه دارم و دوستان ديگرم كه سالها در اين حوزه فعاليت كردهاند هيچ كداممان اين افراد را نميشناسيم و جالب اينكه طرحهاي اين افراد به سرعت تصويب ميشد و حتي در شرايطي كه گفته ميشد بودجه وجود ندارد آنها فيلم ميساختند.
كارگردان مستندهاي « نقل گردآفريد» و « خاطره نيآوران» در بخش ديگري از اين گفتوگو اظهار كرد: به هر حال من آنقدر صبر كردم تا شوراي توليدات اين مركز تشكيل شد و بدين ترتيب در اولين روزهاي كاري اين شورا خيلي سريع طرح من را تصويب كرد اما حتي شش ماه پس از تصويب اين طرح عليرغم اينكه دائم با مركز در تماس بودم و بارها براي مسؤولان بخش هاي مختلف، حساسيت اين پروژه را توضيح دادم هيچيك از اين افراد توجهي به صحبتهاي من نكردند تا اينكه به هر حال يكي از پردهخوانان فوت كرد و باز هنگامي كه من به مركز رفتم و اين موضوع را گفتم ترتيب اثري داده نشد تا اينكه در نهايت حدود چهار ماه پيش با من تماس گرفتند و گفتند كه براي عهد قرارداد به مركز بروم. در آن جلسه حسين خورشيدي معاون فرهنگي مركز عنوان كرد كه مركز حاضر است با مبلغي معادل نصف پيشنهاد من اين فيلم را بسازد. من هم به خاطر اينكه ميخواستم اين فيلم ساخته شود اين مبلغ را قبول كردم و قرار شد يك هفتهي بعد من براي عقد قرارداد نهايي به مركز بروم. اكنون چهار ماه گذشته و من دائم در حال پيگيري اين موضوع هستم اما هنوز يك هفته به سر نيامده است.
آفريده در عين حال گفت: در زماني كه با حسين خورشيدي صحبت ميكردم او از من پرسيد كه آيا ميتواني اين فيلم را تا جشنوارهي فجر آماده كني و من گفتم كه فعلا مهمترين نكته براي من آن است كه در ماه محرم كه زمان پردهخواني اين افراد است بتوانم فيلم خود را كليد بزنم. او به من گفت كه يك هفتهي آينده مشكل قرارداد شما حل ميشود و ميتوانيد كار را شروع كنيد اما اكنون چهارماه گذشته و ماه محرم هم نزديك است اما عليرغم همهي پيگيريهاي من مسوولان بخشهاي مختلف مركز از اين موضوع اظهار بياطلاعي ميكنند و هيچكس خود را موظف نميداند كه به من پاسخ قانع كننده اي بدهد. من اكنون بايد مشغول فيلمبرداري باشم اما هنوز تكليفم معلوم نيست و هيچكس هم اقدامي نميكند و گويي تمام صحبتهايي كه صورت ميگيرد تنها در حد شعار است.
آفريده عنوان كرد: اكنون يكي ديگر از اين 30 نفر سرطان حنجره گرفته و قدرت تكلم خود را از دست داده است و باز با اين وجود همچنان ما موفق به آغاز فيلمبرداري نشدهايم.
اين مستندساز خاطرنشان كرد: در سابقهي كاري خودم و يا پيشكسوتانم به ياد ندارم و جايي نخواندم كه در هيچكجاي دنيا با مستندسازان اينگونه برخورد كنند. در واقع اين ريتم كاري كند ميتواند رتبهي اول را در سطح دنيا داشته باشد.
وي در عين حال گفت: امروز تنها در يك صورت ميشود با مركز راحت كار كرد و آن هم شرايطي است كه حاضر باشيم فيلمهاي سفارشي مركز را بسازيم. اين فيلم سوژهاي مذهبي دارد و دربارهي افرادي است كه پردهخوان مذهبي هستند حتي طرح اين فيلم در جشنواره فيلم هاي ديني قم هم برگزيده شده است و ما ميبينيم كه حتي به اين فيلم هم اجازهي توليد نمي دهند يعني حتي فيلم مذهبي هم نميتوان ساخت حال چه برسد به ژانرهاي ديگر.
آفريده ادامه داد: زماني كه تيم جديد مديران مركز تازه آغاز به كار كرده بودند اعلام كردند كه ساخت فيلمهاي مذهبي دومين گزينهي آنهاست، اما گويي اين موضوع هم در حد شعار بوده است و اين دوستان براي هيچ نگاه وايدهاي به غير از فيلمهاي سفارشي احترام و اهميتي قائل نيستند.
اين مستندساز در ادامهي صحبتش خاطرنشان كرد: از زماني كه تيم جديد مديريت مركز مستقر شدهاند مدام ميگويند كه بودجه نداريم حال من نميدانم كه بودجههاي اين بخش كجا ميرود؟ اكنون سه هفته از جشنواره سينما حقيقت ميگذرد و دوستان هنوز ميگويند كه ما بودجه نداريم من نميدانم در اين شرايط خبرهاي توليدي كه بر روي سايت مركز قرار ميگيرد از كجا ميآيد و اصلا سازندگان اين فيلمها چه كساني هستند كه نه در انجمن مستندسازان، نه در انجمن فيلم كوتاه و نه در دفاتر مختلف انجمن سينماي جوانان و تلويزيون حضور نداشته و هيچكس آنها را نديده است.
وي ادامه داد: نميدانم اين بيعدالتي چه معنايي دارد و جز اينكه جريان سينماي مستقل را نابود كند چه دستاوردي به همراه خواهد داشت؟در اصل سكوت اين مديران در پاسخ به تمامي گلايهها و پرسشها نوعي بياحترامي به مستندسازان محسوب ميشود اما من اگر اين بار هم جوابي نگيرم اين موضوع را از طريق خانهي سينما و اگر نشد ارشاد و مراجع ديگر پيگيري ميكنم تا حداقل به عنوان يك شهروند بدانم كه بودجهاي كه براي سينماي مستند و تجربي ما در نظر گرفته ميشود به كجا ميرود. اكنون بيش از يكسال است كه مستندسازان بيكار و خانهنشين هستند.من به مركز گسترش پيشنهاد مي كنم كه طرحي پژوهشي در رابطه با تعداد موبايل هاي قطع شده مستندسازان را در دستور كار خود قرار دهد تا شايد مسئولان اين مركز تا حدي دريابند كه اين روزها اوضاع مستندسازان چگونه است . من نميدانم به كدام گناه نكرده اين اتفاق ميافتد. آقاي آقامحمديان كه سه ماه پيش در يك برنامهي راديويي و در گفت و گو با خود بنده ميگفتند به حمدلله هيچوقت مشكل بودجه نداريم پس اكنون مشكل از كجاست؟
اين مستندساز در عين حال افزود: مسوولان مركز گسترش فراموش نكنند كه مستندساز واقعي حتي اگر چندسال هم در خانه بماند دوام خواهد آورد. ما دهها مدير ديدهايم كه آمدهاند و رفتهاند اما مهم خاطرهاي است كه از اين مديران بر جاي مانده، ما سالهاست فراز و نشيبهاي مختلفي را در مركز ديدهايم اما با اين وجود معتقديم كه مركز گسترش سينماي مستند و تجربي خانهي ماست و نه خانهي مديراني كه ميآيند و ميروند. اين مديران در واقع براي خدمت به ما ميآيند و بايد پاسخگوي ما باشند و بگويند كه بودجهاي كه متعلق به بيتالمال است چگونه هزينه ميشود.
هادي آفريده در پايان گفتوگويش با ايسنا خاطر نشان كرد: اگر اكنون بيشتر مستندسازان از نحوهي عملكرد مركز ناراضي هستند و مدام نسبت به اين مركز انتقاد ميكنند، بخشي از اين مشكل به عدم اعتماد مديران جديد برميگردد، آنها مدام فكر ميكنند كه همه ميخواهند آنها را خراب كنند و كار آنها را با مشكل مواجه كنند درحاليكه طيف بزرگ مستندسازان هدفي جز سربلندي سينما ندارند. اكنون بيش از يكسال از مديريت جديد مركز ميگذرد و من فكر ميكنم كه بايد كمي با هم گفتگو كنيم و كمي نسبت به هم مهربانتر و صادقتر باشيم. بد نيست كمي هم به اين موضوع بينديشيم كه اين روند تا چه زمان ميتواند ادامه داشته باشد و چه حاصلي از آن بر جاي خواهد ماند؟!
مركز گسترش سينماي مستند و تجربي به اعتراض هادي آفريده پاسخ داد
در پي اعتراض هادي آفريده به مركز گسترش سينماي مستند و تجربي، روابط عمومي اين مركز جوابيهاي با عنوان «غوغاسالاري» منتشر كرد.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ایسنا)، متن اين جوابيه در پي ميآيد: «جناب آقاي هادي آفريده در مصاحبهاي با خبرگزاري ايسنا به طرح اتهاماتي درخصوص فعاليتهاي مركز گسترش سينماي مستند و تجربي پرداخته كه بسيار دور از واقع است و ما را به اجبار و اكراه براي تنوير افكار عمومي به پاسخي اجمالي به برخي از نكات آن واميدارد. آقاي آفريده در بخشي از اين مصاحبه، خود را فيلمسازي مستقل خواندهاند؛ در حالي كه هيچ ملاكي يا تعريف روشني از مستقل بودن خود ارائه نكردهاند، اما كساني را كه با «مركز» همكاري ميكنند، افرادي سفارشيساز، جناحي و تبليغاتي خواندهاند، بدون آن كه از هويت و ماهيت سازندگان و آثار فيلمسازان همكار مركز اطلاعي داشته يا ارائه كرده باشند. اين در حالي است كه مهمترين توليدات نامبرده يعني دو فيلم گردآفريد و نيآوران از توليدات همين مركز محسوب ميشوند، تعريف مستقل بودن اين فيلمساز بسيار جدي و البته كمي شيرين و قابل تامل جلوه ميكند. در هر حال ايشان كه خود ركورددار مصاحبه و مناظره و مجادله در مخالفتخواني با فضاي جديد مركز هستند (و اين شائبه را ايجاد ميكنند كه حيات هنري فرد را مرهون حضور در صحنه خبري ميدانند) مركز را متهم به ركوردداري در كندي روند توليد ميكنند. حال آن كه مركز در شرايط بسيار دشوار مالي سال جديد - كه البته متاثر از فضاي عمومي طرح عظيم تحول اقتصادي كشور است و همه بايد خود را موظف به حمايت از آن بدانيم - توانسته با توليد بيش از يكصد اثر، دوره موفقي را پشت سر بگذارد، به گونهاي كه آقاي آفريده خود نيز با اشاره به اخبار منتشره در سايت مركز به حجم توليدات اذعان كردهاند.
از ديگر شيرينيهاي كلام ايشان در قهرآلود خواندن موضع مركز نسبت به فيلمسازان مستقل اين است كه نامبرده در شرح روند ارائه فيلمنامه خود اشاره كردهاند كه در اولين روزهاي كاري شوراي جديد، طرح ايشان به سرعت به تصويب رسيده و مركز نصف بودجه درخواستي وي را تصويب كرده است. اين در حالي است كه در پردهاي ديگر از اين صورتخواني جناب آقاي هادي آفريده براساس برآورد موجود ارائهشده از سوي نامبرده، وي براي ساخت فيلم صورتخواني با زمان 52 دقيقه درخواست هجده ميليون و سيصدهزارتومان را به مركز ارائه داده و شوراي توليد مركز در جهت بهبود كيفي اثر، زمان فيلم را براي 40 دقيقه مناسب ديده و با رقم چهارده ميليون و پانصد هزار تومان موافقت كرده، يعني صرفنظر از 12 دقيقه كاهش زمان فيلم بيش از 80% بودجه درخواستي ايشان مصوب شده است و روند اجرايي آن پس از جشنواره آغاز شده بود و از آنجا كه اساساً طبق نظر خود ايشان قرار بود اين پروژه در ماه محرم بويژه ايام عزاداري سالار شهيدان به خاطر تجمع صورت خوانان فيلمبرداري شود، جاي تعجب دارد كه بلافاصله عجولانه تصميم به انصراف از پروژه گرفته و آن را رسانهيي كردهاند.
ايشان در قسمتي ديگر از مصاحبه خود اعلام كردهاند: مركز با فيلمسازاني كار ميكند كه نه در انجمن مستندسازان نه در انجمن فيلم كوتاه و نه در... حضور نداشته و هيچ كس آنها را نديده است. ايشان كه به اذعان خود اخبار سايت مركز را دنبال ميكند، بعيد است كه به اسامي افرادي چون: آقاي فارسي، آقاي ندايي، آقاي بهراميمقدم، آقاي محمدرضا اكبري، آقاي پناهبرخدا رضايي، آقاي جان ميرزايي، آقاي خانجهاني، آقاي ابوطالب، آقاي قنبري و ... كه در همين ايام چندماهه، با مركز قرارداد بستهاند، برنخورده باشند كه اين بياطلاعي ايشان نبايد باعث اعلام حكم باشد و اگر هم ديده باشند، بايد پرسيد آيا اين افراد، مستندسازان ناشناخته اين سرزمين هستند؟ اگر آقاي آفريده حتي يك نفر از اين مستندسازان را هم نمي شناسند، توصيه ميشود ايشان در صورتخواني مستندسازان تجديد نظر كنند و اگر كار سپردن به اين افراد خطاست و يا آنها متهمان سفارشيسازي هستند، موضوعي است كه حتماٌ جاي تامل دارد. با اين وجود آيا هيچكدام از اين افراد در اجراي پروژههايشان، با مشكل مالي روبرو نبودهاند؟ و مركز با گشادهدستي هر آنچه آنها طلب كردهاند، به آنها اعطا نكرده است؟
اما نكته ديگر، در جايي كه آقاي آفريده در هر تريبوني مرتب رويكرد فعلي مركز را به چالش ميكشند، آيا اجازه هست پرسيده شود چرا اينقدر مُصرانه در پي تأمين نظر مركز در ساخت فيلم مورد دلخواه مديران آن است؟ پاسخ احتمالي اين نوع حركات به نظر ميرسد اين باشد كه عدهاي براي راهانداختن كار خود تمايل دارند تا از هر ترفندي استفاده كنند، از جمله ترفند غوغاسالاري خبري.
اما مركز گسترش سينماي مستند و تجربي همانگونه كه بارها نيز اعلام كرده، تنها بر طبق برنامه و بر اساس توان و شرايط موجودش، به وظيفه خود عمل ميكند. چنانچه برخورد صادقانه مديران مركز در خصوص اعلام كمبود بودجه، همچنين برگزاري بزرگترين جشنواره مجموعه مستند در كشور را كه به طور طبيعي با مشكل روبهروست، نميتوانند هضم كنند. اين ديگر مي تواند مشكل شخصي تلقي شود!
در انتها توجه به اين نكته از مصاحبه ايشان نيز خالي از لطف نيست كه خود را طي حكمي طلبكارانه، صاحبخانه مركز خوانده و لابد مديران را مستاجر آن ميخوانند كه حرفي قابل بررسي است. اما حتي اگر چنين نيز باشد، راه بيرون كردن مستاجران اين خانه - كه ايشان در عمر دهساله فيلمسازي خود تعويض دهها نفر مدير را به چشم خود ديده - الزاماً استفاده از تهديد و تهمت در ملا عام نيست. چرا كه دوره غوغاسالاري خبري به سر آمده است و با برخوردهاي احساسي و طرح قبوض موبايل پرداختنشده و بيكاري و خانهنشيني مستندسازان و انتصاب همه اين گرفتاريها به مركز، هيچ مستندساز هوشمندي از طرح اين موضوعات استقبال نخواهد كرد. با همه اين توضيحات همچون هميشه مركز خانه همه مستندسازان بيادعا اما كوشا در عرصه فرهنگ و هنر كشور است و مديران آن خادمان اين خانهاند كه توليت آن را به عهده دارند و با عشق به خدمت در آن مشغول هستند، چه اين مدت كوتاه باشد چه نيمهبلند
دل تنگ خانه هستم
این یادداشت بخشی از خاطرات و سوال های من از سالهای نه چندان دور درانجمن سینمای جوانان ایران و جشنواره فیلم کوتاه تهران است!
می خواهم بیشتر خاطره بازی کنم، درد دل کنم، حرف های خوب بزنم، از روزهای نه چندان دور که فیلم کوتاه و مستند حالش به مراتب از امروز بهتر بود بگویم. می خواهم از زاویه هم نسلانم که اولین فیلم هایمان را با دوربین وی اچ اس ساختیم خاطره ها را ورق بزنم.
از آن روزهای نخست دهه 80 بگویم که جشنواره سینمای جوان به جشنواره فیلم کوتاه تهران تغییر نام داد. از آن روزها که فیلم های کوتاه درجه یک سینمای جهان که در آکادمی اسکار شرکت کرده بودند و کاندید و یا برنده اسکار بهترین فیلم کوتاه شده بودند حرف بزنم و امروز به نسل جدید فیلمساز فیلم کوتاه بگویم : باور کنید ما بهترین فیلم های کوتاه جهان را در جشنواره فیلم کوتاه تهران دیدیم.
یادش بخیر آن روزها از ده صبح تا دوازده شب در سالن های سینما همه فیلم ها را می دیدم و هیچ فیلمی از دستمان در نمی رفت. تماشاگرها، تماشاگرنما نبودند، حوصله داشتند و با احترام با فیلم ها برخورد می کردند. سینماگران خوب امروز سینمای ایران آن روزها سازنده و تماشاگر فیلم های کوتاه بودند. نسل من که با دوربین های وی اچ اس حدود یک دهه پیش به سینمای ایران پا گذاشت شاید خیلی خوش شانس بود! چرا؟ چون در کنار ما تجربه و همدلی بین سینماگران نسل من و نسل های دیگر برقرار بود که مثالش را کمتر در تاریخ سینمای ایران به یاد دارم. از فیلمسازان سینمای آزاد تا فیلمسازان مستقل سینمای جوان که با دوربین های هشت و شانزده میلیمتری کار کرده بودند و ما تازه نفس های کم تجربه همه باهم به دیدن فیلم ها می رفتیم، ناهار می خوردیم و به بهانه فیلم کوتاه لحظات فراموش نشدنی را خلق می کردیم.
مدیران سینمای جوان آن روزها خیلی تلاش می کردند تا رابطه بین نسل های مختلف فیلمسازان شکل بگیرد و مثل امروز نبود! آن روزها مدیران سینمای جوان بیشترشان فیلمسازهای موفق دوران خودشان بودند، فیلمسازان مستقل و هنرمندی که بیشترشان به واسطه تجربه حضور در فضای سینما مدیر سینمایی شده بودند ... آن مدیران در کنار ما در سالن های سینما می نشستند، با ما ناهار می خوردند و برای دیدنشان در طول سال خیلی پشت در اتاق هایشان معطل نمی شدیم.
عجب حال و هوایی داشت فیلم های کوتاه آن دوران ( دارم مثل پیر مردها حرف می زنم ! ) به راستی چی شد که وقتی به حدود یک دهه پیش برمی گردیم حس می کنم شرایط فرهنگی در حوزه سینمای مستقل کوتاه ، تجربی و مستند به اندازه یک قرن جابه جا شده؟ چرا احساس پیری می کنیم؟ چه کسانی ما را به این زودی پیر کردند؟
کجا هستند مدیران دلسوزی که وقتی ما در دفاتر سینمای جوان تدوین می کردیم تا پاسی از شب در دفاتر سینمای جوان می ماندن تا کار تدوین فیلم ها خوب انجام بشود؟ از ساخته شدن یک فیلم خوب خوشحال می شدند، تشویق می شدیم و جایزه می گرفتیم. سوال می کردیم و جواب سوالهای مان را بیشتر اوقات می گرفتیم. خیلی از تصمیمات مهم برای سیاست گذاری تولیدات توسط فیلمسازان به مدیران دفاتر و از طریق آن مدیران به مدیران بالاتر انتقال می یافت. انجمن خانه همه ما بود. برو و بیایی داشتیم. ما در خانه خودمان برنامه ریزی های موفقی برای اکران فیلم کوتاه در سینما فلسطین و فراهنگسراها کردیم و همه کارهای اجرایی و حتی انتخاب فیلم ها بر عهده خود فیلمسازان بود! بعضی وقت ها تصمیم گیرنده هم بودیم و به تصمیم های ما احترام گذاشته می شد. اگر هم نقد می کردیم واقعا گوش می کردن و بعضی وقت ها عمل هم می کردند. چه شد که این شرایط را از فیلمسازان گرفتند ؟ چه شد که در انجمن سینمای جوانان ایران چند سالی است که فیلم کوتاه مستقل تولید نمی شود؟ چرا فیلمسازی فیلم کوتاه در دهه های 60 و 70 و حتی اوایل دهه 80 با اینکه سینما آنالوگ بوده آسان تر از امروز بوده است؟ چرا دست ها و پاهایمان بسته تر شده ؟ آن جسارت سینمای جوانی که در ساختار و ایده فیلمساز در دنیا معروف شد و پای سینمای جوان و فیلمساز جوان ایرانی را به جشنواره های بزرگی مثل کن – تامپره – سائوپالو – برلین – اُبرهازن و ... بازکرد کجاست ؟ یادش بخیر آن زمان ها بیشتر تولیدات با موضوع آزاد بود. در این سالها بیشتر تولیدات سفارشی و ماننده تیزرهای بی رمق تلویزیونی شده است! انجمن سینمای جوانان ایران زمانی نه چندان دور ویترین سینمای پیشرو و متفکر ایران در دنیا بود، اما امروز با همان سیستم دهه 60 و 70 دارد کار می کند و به روز نشده است.
ظاهرا این روزها انجمن سینمای جوانان ایران بیشتر در تلاش برای تربیت سینماگران جوانتر است، سینماگران جوانی که در کلاس هایشان جسارت و تجربه گرایی را کمتر می آموزند و این را می توان از تولیدات کلاسی هنرجویان که امروز بیشتر سانس های جشنواره فیلم کوتاه تهران با سیاه مشق های هنرجویان پر شده مشاهده و مورد بررسی قرار داد. در آن سالها کمتر کار کلاسی در جدول جشنواره دیده می شد و اگر فیلم کلاسی از دانشجویان و بچه های سینمای جوان در جشنواره می آمد در نوع خودش خلاق و جذاب بود. راه یابی فیلم به جشنواره کار آسانی نبود و اگر هم فیلمی به جشنواره راه پیدا می کرد رقابت شانه به شانه با بزرگان بود. دارم از سالهای 81 یا 1382 حرف می زنم که اُستاد بهرام بیضایی فیلم کوتاه تدوین می کرد، آن هم فیلم کوتاهی که از تولیدات انجمن سینمای جوانان ایران بود!
به یاد دارم آن سالها که جوهره فیلمساز شدن نسل من تازه داشت شکل می گرفت انجمن فیلم کوتاه ایران – ایسفا در دل خانه سینما متولد شد. انجمنی که در پی حضور موفق انجمن مستندسازان سینمای ایران شاید شکل گرفته باشد و آن تجربه موفق مستندسازان احتمالا چراغ راه فیلمسازان آینده نگر فیلم کوتاه ایران شد و انجمن فیلم کوتاه ایران را در سال 1382 تشکیل دادند. انجمنی که امروز بهترین بهترین های سینمای کوتاه ایران را از نقاط مختلف کشور در خود جای داده است و زمانی نه چندان دور مغز متفکر و مشاوره دلسوز سینمای مستقل ایران و در ارتباط با انجمن سینمای جوانان ایران و جشنواره فیلم کوتاه ایران بود. که متاسفانه امروز این ارتباط قطع شده! انجمن فیلم کوتاه در آن دوران ، داوران جشنواره فیلم کوتاه تهران را معرفی می کرد، جلسات نقد و تحلیل فیلم های کوتاه جشنواره را برگذار می کرد و داوران اختصاصی انجمن فیلم کوتاه ایران به بهترین فیلم کوتاه جایزه می دادند و همه این فعالیتها فضا و روحیه جشنواره را مستقل می کرد. و مثل جشنواره 27 فیلم کوتاه تبلیغاتی نبود. امسال وقتی به نام های گروه انتخاب و داوری جشنواره فیلم کوتاه تهران نگاه می کنم بیشترشان برایم غریبه هستند و حتی یک عضو داور و کارشناس از صنوف فیلم کوتاه و مستند خانه سینما در این جمع نیست! چرا صنوف و اعضایشان از این جشنواره حذف شدند؟ یا اینکه که چرا صنوف و اعضاشان تمایل به همکاری با این دوره جشنواره را نداشتند؟
امروز نزدیک دو سال است که فرصت ساخت یک فیلم 10 دقیقه ای در انجمن سینمای جوانان ایران را به من و بیشتر فیلمسازان مستقل و حتی قدیمی ترها نمی دهند! چرا؟ چرا هیچ وقت بودجه نیست؟ پس این بودجه ها کجاست؟ آن نگاه حرفه ای به فیلمساز و حمایتهای مادی و فرهنگی که از فیلمسازان فیلم کوتاه می شد امروز چرا کوچک و در خیلی از مواقع کاملا نابود شده است ؟ امروز بیشتر تولیدات موفق فیلم کوتاه با پول تو جیبی های فیلمسازان مستقل ساخته می شود نه حمایت های دولتی! چرا؟ دوباره می پرسم : پس این بودجه ها کجاست؟
آیا انجمن سینمای جوانان ایران درهای خانه امان را مجددا به روی ما باز می کند؟ دل تنگ خانه امان هستم، دل تنگ سینما جوانی که پاتوق سینماگران مستقل بود و برای ورود به ساختمان مرکزی کسی از ما کارت شناسایی نمی خواست! ...ما عضو انجمن سینمای جوانان ایران هستیم ... دوست دارم با تمام دوستانم به خانه امان در سینمای جوان برگردیم ... چون ما صاحب آن خانه هستیم
دو مطلب در یک پست !
نقد خاطره نی آوران توسط روبرت صافاریان و نقد همایون امامی بر نقد روبرت صافاریان !

نقد یک دیدگاه: حاشیه یا متن؟ مسئله اینست!
نقدی بر دو نقد روبرت صافاریان بر فیلم های نماهایی که ناپدید شدند و خاطره نی آوران
همایون امامی
اصل لینک :
http://www.peykemostanad.com/1389/HE-Naghde_Yek_Didgah_Hashie_Ya_Matn_Masale_In_Ast.htm
دوستم روبرت صافاریان در نوشته هایش برخورد خاصی دارد. من و شاید خیلی های دیگر، غالباً تمرکزمان را روی موضوع مورد بحث می گذاریم. و حاشیه برایمان کمتر اهمیت پیدا می کند؛ و یا لااقل در درجه ی دوم اهمیت قرار می گیرد. ولی روبرت برعکس، اگرچه کمتر از ما بر موضوع متمرکز نمی شود؛ ولی حاشیه را گاه همپای متن مورد کنکاش و چالش قرار می دهد. همینجا به صراحت بگویم روش او در مواردی برایم رشک برانگیز بوده و آموزنده. از او آموخته ام در برخی موارد که متنی ارائه می شود تا حاشیه ای را به فراموشی بکشاند؛ آدمی چون روبرت اینجا بنا به عادت و شیوه ی همیشگیش به خال می زند و حاشیه را به عنوان متن مورد بررسی قرار می دهد. ولی آیا همیشه همین اتفاق می افتد؟ و روبرت همیشه به خال می زند؟ در باور من نه. موارد متعددی که تاکنون پیش آمده و حاشیه هایی را هم در اعتراض به روبرت و موضع گیری او برانگیخته گواهی بر این مدعاست. نمونه را از برخورد متفاوت او در جریان تحریم جشنواره سینماحقیقت بدست می دهم. همه در آن برخورد متنی را که در خیابانها جریان داشت موضوع کرده بودیم؛ و روبرت حاشیه ای را متن دیده بود که طرحش اگرچه برای اندیشیدن خوب بود؛ لیکن از آنجا که موضوع و متن مورد تائید شمار قابل توجهی از مستند سازان شناخته شده سینمای ایران را از مرکز توجه خارج می کرد، نوعی ضد ضرب تلقی می شد. و زمینه را برای کسانی فراهم می ساخت که مترصد بودند با تشبث به انواع حیله ها، موضوع را از حدت و شدت بیاندازند و ما را مشتی فریب خورده کم اهمیت جلوه گر سازند. وجود چند نفری هم که هوا را پس تلقی کرده و به راحتی حرف هایشان را پس گرفته بودند بر قوت بخشی به این تصور می افزود؛ روبرت هم که آن یادداشت را نوشت برخی بیشتر شاد شدند. البته این حق روبرت بود که آن متن را به عنوان آنچه می اندیشید منتشر سازد.حالا هم دونمونه دیگر از این حدیث. یکی فیلم حمید جعفری(نماهایی که ناپدید شدند.) و دیگری فیلم هادی آفریده(خاطره نی آوران). سعی می کنم در زیر منصفانه این شیوه را نقد کنم.
نخست فیلم حمید جعفری (نماهایی که ناپدید شدند.). موضوع سرراست اینست که سه نفر(زنده یاد محمود بهادری، منوچهر مشیری و اصغر شهدوست) در سال 1357 خطر کرده و با خارج کردن دوربین هایشان از تلویزیون آنرا در خدمت خروش انقلابی مردم قرار دادند؛ تا با ثبت آن بر ذخیره های اسنادی تاریخی این مرز و بوم بیفزایند. با پیروزی انقلاب مشیری و دوستانش پس از دوندگی های بسیار بالاخره موفق می شوند تلویزیون را به پرداخت هزینه های لابراتوار و تحویل راش ها مجاب سازند. برخوردی اصولی. چرا که این فیلم ها اگرچه ماحصل تلاش هایی فردیست؛ ولیکن به آنها تعلق نداشته و همچون سرمایه ای ملی باید به نهادی که مسؤل مستقیم حفظ و نگهداری آنهاست تحویل شود. بیائید با روبرت همداستان شویم و بپذیریم که مشیری و دوستانش باید در طی این سالها، موقعیت فیلمها را مدام کنترل می کردند. این سؤال مطرح می شود که آنها بر مبنای چه رابطه ای می بایست به این کار مبادرت می ورزیدند؟ آیا تلویزیون برای آنها در این مورد حق و حقوقی قائل بود؟ آیا در روند پیگیری های اداری آنها از امکان و امتیاز های ویژه ای برخوردار بودند؟ قطعاً نه. شاید روبرت خواسته باشد بگوید حداقل فضایی در این رابطه در اذهان عمومی جامعه بوجود می آمد که ممکن بود کارساز شود. این بار هم پاسخ من منفی است. خاطرم می آید چند سال پیش، هنگامی که محمد رضا دزفولی تهیه کننده برنامه مستند ایران، برای پوشش تصویری روز های دهه ی فجر، برای نخستین بار به راش های انقلاب پرداخت؛ و دوست مشترکمان پیروز کلانتری ایده ی جذابی مطرح کرد که به موجب آن تلویزیون با استفاده از اینترمدیت بخشی از این راش ها، و دراختیار نهادن آن به جوانان نسل سوم انقلاب، فرصتی فراهم آورد تا تلقی و داوری آنان را از آن مورد مطالعه قرار گیرد. یادم می آید آن روزها هم من و هم پیروز، مطلب های متعددی در این مورد نوشته و منتشر کردیم. و از سرنوشت نامعلوم راش های انقلاب اظهار نگرانی کردیم؛ ولی کمتر توجهی به این موضوع نشد. و این روند همچنان ادامه یافت. بنابراین چنانچه اصغر شهدوست و منوچهر مشیری هم که مانند ما از امکانی در این مورد برخوردار نبودند ردی از آن فیلمها می گرفتند دستشان همچو دستان ما از همه جا کوتاه می شد.
همینجا این پرسش مطرح می شود که پذیرش قصور این دوستان چه نتیجه ای در بر خواهد داشت؟ جز این است که فضا را کمی شلوغ تر کرده و به تخفیف قصور نهادی رسمی چون تلویزیون می انجامد؟ بی تردید روبرت را که در نوشته اش تصریح داده که تقصیر تلویزیون را در این میان کم ارزیابی نمی کند، نمی توان به دفاع از تلویزیون متهم کرد؛ اگرچه رفتار و داوری او در آن نوشته، خود به خود چنین دریافتی را منطقی نشان می دهد.
دومین نمونه را از یادداشت روبرت بر فیلم خاطره نی آوران ساخته ی هادی آفریده بدست می دهم. قبل از آنکه نقد را خوانده باشم. در تماس تلفنی هادی آفریده، از گلایه های ناشکیبانه اش که با عصبیتی خاص همراه بود باخبر شدم. با این زمینه به استقبال نقد روبرت رفتم. برغم گلایه های هادی نقد را مثبت دیدم. حتی در جایی صحبت ها و داوری یکی از حاضران در سالن هم مورد ارجاع قرار گرفته بود که: « نسبت به فیلمهای قبلیتان پیشرفت بزرگی بود. ». من از روبرت که در نقد برای خودش صاحب نظر است؛ و مطالعات گسترده ای در این مورد داشته و کتابی هم تحت عنوان اومانیسم در نقد فیلم[1] منتشر کرده است به عنوان کسی که فیلم را دیده یا نادیده توقع دارم وقتی روبرت با آن بانوی حاضر در سالن هم آوا شده و از فیلم خاطرات نی آوران تلویحاً همچون پیشرفت بزرگی در سیر فیلمسازی آفریده یاد می کند، بر فیلم به عنوان موضوع اصلی نوشته اش متمرکز شود؛ و چرائی این داوری را در عمل نشان دهد. مصداق هایی که قابلیت فیلم او را در اتصاف به چنین صفت هایی نمایش می دهد برشمرد. ساختار، روایت، تدوین، تصویربرداری، کاربرد صدا، نوع نگاه آفریده به واقعیت و غیره را مورد مطالعه، نقد و بررسی قرار دهد؛ تا منِ نوعی علل و زمینه های چنین رشدی را دریابم. بویژه وقتی خاطرات نی آوران نسبت به سایر فیلم های آفریده سنجیده می شود برای مخاطبی که آن فیلمها را ندیده است؛ ارجاع های روشنی به آن فیلمها ضرورت دارد؛ ولی متأسفانه چنین نمی شود و روبرت این بار هم بر حاشیه متمرکز شده و از متن دور می افتد. از روابط عمومی قوی آفریده و تعدد پیامک های دعوتش برای فیلم یاد و انتقاد می شود. موردی که به نظر من ربطی به فیلم هادی آفریده ندارد. این که او از یک روابط عمومی قوی برخوردار است؛ و آن جمعیت را به ضرب پیامک به سالن کشانده ربطی به فیلم ندارد؛ نه ارزش هایش را از جلا می اندازد؛ و نه بر کاستی هایش پرده ی پوششی می کشد. شخصیت هادی آفریده هرچه که می خواهد باشد؛ فقط حاشیه ای برای فیلم شمرده می شود. شاید فقط وقتی صحبت از اصالت اندیشه ی فیلم به میان می آید ارجاع به شخصیت فیلمساز برخی تردید ها را به یقین تبدیل سازد؛ و دیگر هیچ. شاید اگر هادی آفریده کوشیده بود کاستی های فیلمش را با سالن پر و استقبال مخاطبان منکر شود؛ چنین استدلال و ارجاعی موضوعیت می یافت. ولی حالا چه؟
در ادامه روبرت گریزی به جلسه پرسش و پاسخ انتهای فیلم می زند و از دریافت خود نسبت به حس رضایت آفریده از توقیف فیلمش سخن می گوید. بی آنکه دلیلی برای این قضاوت مطرح سازد. و ضرورت طرحش را در ارتباط با نقد فیلم توضیح دهد. روبرت در پایان نقدش را با این درخواست از آفریده به پایان می برد:
« چه خوب خواهد بود اگر هادی آفریده بیشتر به این بیندیشد که چه عواملی باعث شده این فیلمش پیشرفت بزرگی باشد، چرا که این عوامل ربطی به توقیف شدن فیلم ندارند. فیلم میتوانست توقیف شود، امّا اصلاً کار خوبی نباشد.»
به نظرم یکی از وظایف منتقد این باشد که با تجزیه و تحلیل فیلم، زمینه را برای بیرون کشیدن این عوامل مهیا سازد. کاری که روبرت باید می کرد؛ و نکرد. هنرمند در روندی حسی دست به خلق اثری هنری می زند؛ و منتقد در فرآیندی ادراکی با تجزیه تحلیل اثر به آشکار شدن زمینه های نهان اثر کمک کرده و از یک سو امکان ارتباط بیشتر مخاطب را با اثر فراهم می سازد؛ و از سوی دیگر به هنرمند این فرصت را می بخشد تا با استفاده از دستاور های برخورد ادراکی او با جمعبندی تجربه های ساخت آن فیلم، زمینه را برای رشد خود بیشتر مهیا سازد. به اعتقاد من آنچه ملاک این داوریست نه کرامت انسانی هنرمند و ارزش های شخصیتی وی که خود فیلم است. و روبرت با عمده کردن حاشیه های غیر مرتبط باعث شد تا برای شماری از خوانندگان ارزشهای فیلم آفریده در هاله ای چرکین قرار گرفته و جلوه نکند. آنهم فیلمی که به هرحال در محاق توقیف است؛ و با گذشت دو سال از تاریخ ساخت آن، هنوز آفریده امکان کلید زدن فیلم جدیدش را نیافته است.
نقد فیلم خاطره نیآوران ساخته هادی آفریده
روبرت صافاريان
اصل لینک :
http://www.peykemostanad.com/1389/RS-Khaterate_Neyavaran.htm
هادی آفریده فیلمسازی است که حضور خودش در سینمای مستند ما و تبلیغات خودش برای فیلمها و حضورهایش در جشنوارهها و غیره، از حضور فیلمهایش مهمتر بوده است. او دارای یکی از آن روابط عمومیهای فعالی است که گاهی تاثیر معکوس میگذارند. بخصوص وقتی مثلاً میروی فیلم را میبینی و میبینی چندان کار مهمی نیست. برای فیلم خاطرات نیآوران شش هفت اس ام اس برای من آمد و بیتردید نه برای من که برای تعداد زیادی از آدمها. و بیشک یکی از دلایل پر بودن سالن همین اس ام اسها بود. امّا این بار حقیقتاً با یک فیلم خوب روبهرو شدیم. خانمی از میان تماشاگران این حرف را خطاب به هادی آفریده خیلی رساتر این طور خلاصه کرد: ”نسبت به فیلمهای قبلیتان پیشرفت بزرگی بود.“خاطره نیآوران درباره خاطرات سه نفر از کاخ نیاوران است. یکی نگهبان امروز کاخ که جزو گروهی از انقلابیون مذهبی بوده است که کاخ را گرفتهاند، دیگری مدیر موزه و سوّمی مردی که نسل اندر نسل در خدمت دربار بودهاند و خود به عنوان توپ جمع کن و بعد خدمتکار در کاخ کار کرده است. خاطرات این آدمها از زندگی روزانه در کاخ و روز تصرف کاخ و روزی که شاه رفت، تصویر متفاوتی از کاخ و شرایط آن روزگار برای بیننده ترسیم میکند. موضوعاتی از این دست بسیار حساساند. از یک سو فیلمساز میتواند به نگاه رسمی و شعاری در بغلطد که امروز بعد از گذشت سه دهه از انقلاب دیگر هیچ جذابیتی برای هیچکس ندارد (جالب است که نگهبان کاخ هم از این نوع سخن گفتن بسیار دور است) یا از دیگر سو به نوستالژی روزگار از دست رفته زیبایی که به دست خودمان نابودش کردیم و از این حرفها (حرفهای غم انگیز خدمتکار سابق دربار هم شباهتی به این نوع افسوس خوردن ها ندارد). به نظر من هادی آفریده توانسته است با ظرافت از غلطیدن در هر دو این ورطهها پرهیز کند. فصل آخر فیلم هم که دانشآموزان بیخبری را نشان میدهد که بی آن که بدانند علیه که شعار میدهند مشت در هوا تاب میدهند و شعار میدهند ”میکشم، میکشم،آن که برادرم کشت“ کاملاً با فیلم مرتبط است و به قول خود هادی آفریده حرف دل نسلی است که به این گونه مدارس رفته و این گونه تربیت شده است. این حرف او را هم قبول دارم که اگر به گمان میرسد حضور خدمتکار کاخ و حرفهای او در فیلم سنگینتر است شاید به این سبب باشد که این دیدگاه و این گونه آدمها در فیلمهای مستند ما کمتر حضور داشتهاند. تنها ایراد من به فیلم برخی از بخشهای طنزآمیز آن بود، بخصوص آن بخشهایی که فیلم با یک صدای کمانچه ناهنجار و ظاهراً دفرمه شده میخواست حالت کمدی را به بیننده القا کند.هادی آفریده برای بینندگان توضیح داد که فیلمش توقیف شده است، آن را از فهرست جشنوارهها بیرون کشیدهاند و خیلی چیزهای دیگر. مشکل اصلی ظاهراً همان حضور خدمتکار دربار است در فیلم. او همه اینها را با شور و هیجان زایدالوصفی بیان میکرد. برداشت من این بود که خوشحال است. آیا این خوشحالی بابت نمایش فیلم در سالن بود و اینکه بینندهها از آن خوششان آمده بود یا از این که فیلم توقیف شده بود و حالا او فیلمسازی بود که یک فیلم خوب توقیف شده در کارنامه داشت. توقیف فیلمها و دیگر آثار هنری از چند نظر بد است. هم از این نظر که فرصت عرضه اثر و دیده شدن آن را از عموم میگیرد یا محدود میکند و هم از این نظر که باعث میشود حاشیههای فیلم بر اصلش بچربند. چه خوب خواهد بود اگر هادی آفریده بیشتر به این بیندیشد که چه عواملی باعث شده این فیلمش پیشرفت بزرگی باشد، چرا که این عوامل ربطی به توقیف شدن فیلم ندارند. فیلم میتوانست توقیف شود، امّا اصلاً کار خوبی نباشد.
چهارمین جشنواره «دیدار» با حضور پررنگ سینمای ایران در پایتخت تاجیکستان برگزارشد.علاوه بر فیلمهای بخش مسابقه 24 مستند ایرانی در بخش «تهران در مستند» برای شناخت بیشتر مردم تاجیکستان با فرهنگ و آداب و رسوم ایرانی و شهر تهران به نمایش درمیآیند.
تهران پایتخت ایران (کامران شیردل) خاطره نی آوران (هادی آفریده) ، گذر آب بر شهر (فرهاد ورهرام)، در انتهای خیابانهای ناتمام (پیروز کلانتری)، تهران چند درجه ریشتر (پیروز کلانتری)، تهران در عکس (روبرت صافاریان)، تهران ساعت ۲۵ (سیفالله صمدیان)، وارونگی (روبرت صافاریان)، ارتفاع ۴۳۷ (محسن خان جهانی)، میدان بیحصار (مهرداد زاهدیان)، روشناییهای شهر (شادمهر راستین)، شهر در رویای نقاشی (روشنک صدر)، شهر من پیتزا (علا محسنی)، گذرگاههای تهران (کاوه بهرامی مقدم)، یادداشتهای شهر شلوغ (بابک گودرزی نژاد)،زمان مرده (سعید تارازی)، تازه نفسها (کیانوش عیاری)، تهران هزار داستان (احمد میراحسان)، سلاطین خیابانها (بالیز خوشدل- زینب تدریس تبریزی)، این جا تهران است (سعید حدادی)، مدارهای تهران (حمیدرضا هنری)، تهران انار ندارد (مسعود بخشی)1=5 (میلاد بهار) و گنبد دوار (کاوه بهرامی مقدم) مستندهای ایرانی حاضر در این جشنواره هستند.
در این دوره از جشنواره فیلم سینمایی فصل بارانهای موسمی به کارگردانی مجید برزگر و فیلم اول ساخته پناه پناهی به نمایندگی از ایران در بخش مسابقه رسمی جشنواره حضور دارند.
علاوه بر حضور فیلمهای ایرانی در بخش مسابقه و خارج از مسابقه،کامران شیردل مستندساز باسابقه کشورمان نیز در جمع هیات داوران جشنواره حاضر است.
لازم به ذکر است کامران شیردل - مجید برزگر - هادی آفریده - هوشنگ گلمکانی - مرجان ریاحی - شهرام مکری از جمله سینماگرانی هستند که در روز های برگزاری جشنواره در تاجیکستان حضور داشتند.
چهارمین جشنواره بینالمللی فیلم «دیدار» تا 20 اکتبر در دوشنبه پایتخت تاجیکستان برپا شد
گزارش سایت انجمن مستندسازان سینمای ایران از اکران فیلم خاطره نی آوران
هادی آفریده نيز كه ديگر فيلمساز شركتكننده در اين نشست بود در ابتداي سخنان خود پس از توضيح درباره زمينههاي توليد «خاطره نيآوران» گفت: «نسخه نهايي اين فيلم خرداد ماه سال گذشته آماده شد و مديرتوليد وقت مركز گسترش سينماي مستد و تجربي، بعد از تسویهحساب نهايي، با پرداخت پاداش به اين پروژه موافقت كرد ولی پس از تغيير مديريت اين مركز، مدیران جديد با نمایش اين فيلم مخالفت كرده و حتي آن را از جدول نمايش جشنواره «سينما حقيقت» نيز كنار گذاشتند!»
آفريده ضمن اشاره به نمایش محدود فيلم خود در خانه سینما گفت: «به طور اتفاقي و از طريق خبري كه در خبرگزاري ايسنا منتشر شده متوجه شدم اين فيلم براي مديران اداره كل ارشاد در استانهاي اصفهان، گيلان و چهار محال و بختياري به نمايش گذاشته شده؛ بدون اينكه خود من در جريان اين نمايشها باشم.»
او همچنين در پاسخ به پرسشي درباره پررنگبودن نقش و تاثيرگذاري يكي از گفتوگوشوندههاي فيلم خود گفت: «شايد دليلش اين باشد كه در طول سالهاي گذشته جاي گفتوگو با اينگونه افراد در سينماي مستند ايران خالي بوده است. ما اين شخصيت را كه در زمان شاه ظرفدار كاخ نياوران بوده را به طور اتفاقي پيدا كرديم. او با وجود اينكه در سالهاي پس از انقلاب از ايران مهاجرت نكرده، اولينبار است كه جلوي دوربين يك فيلم مستند ظاهر شده است.»
آفريده سپس درباره استفاده از تصوير دانشآموزان يك مدرسه در انتهاي فيلم خود گفت: «بچههایی که در مدرسه انتهاي فيلم هستند گذشته نسل خود من در دهه 1360 هستند. در حقيقت اين تصوير، ارجاع من به فضا و دوراني است که هميشه در ذهنم جاري بوده و هست.»
وي گفت: «برخلاف تصور «خاطره نيآوران» يك فيلم سياسي نيست و در اين فيلم نسبت به يك دوره خاص تاريخي هيچ اغماضي صورت نگرفته است. اما در بخشي كه فيلم به دهههاي اخير ميپردازد منظور من فيلمساز، پرداختن به نوعي زوال فرهنگي بوده كه بايد براي آن فكري كرد.»
آفريده افزود: «این مستند، یک فیلم اجتماعی است که دارد مسائل امروزی را مطرح میکند و من با ساخت آن سعي كردهام جهتگيري نداشته باشم. روش من در ساخت اين فيلم، كنارزدن گرد و خاك از مسائل فرهنگي پيرامون اين موضوع بوده و ميتوانم بگويم حرف اصلي «خاطره نيآوران» كاشيهاي شكسته كاخ/ موزهاي است كه تصويرش در انتهاي فيلم ديده ميشود.»
وي تصريح كرد: «من تمام تلاشم را به كار بردم تا در اين فيلم بیطرف باشم ولی به هرحال ردپای هنرمند در اثرش باقی است.